سنه‌ (سنندج)

برابر نوشته‌ی آیت‌الله مردوخ، در صفحه‌ی 108 جلد دوم تاریخ مردوخ، سلیمان‌خان اردلان در ذی‌قعده‌ی 1046 مصادف با 6 اردیبهشت 1016 شمسی اقدام به تأسیس شهر سنه (سنندج) نمود. از آنجا که مرحوم آیت‌الله مردوخ، مورخی بسیار دقیق و دانشمندی بی‌بدیل و مطلع در امور تاریخی بود و نیز به استناد قباله‌نامه‌ها و فرمان‌های حکومتی سلیمان‌خان اردلان که در نزد خوانین اردلان‌های رمشت که در اختیار مرحوم آیت‌الله مردوخ بوده است؛ این تاریخ را در کتاب‌شان نوشته‌اند که برای اهل فن و محققان امر کاملاً موثق و قابل اعتماد است.

سنه‌ (سنندج)

سنه‌ (سنندج)

1401/08/24 0 151

 

سنه‌ (سنندج)

جمال احمدی آیین ..... پژوهشگر تاریخ

 

شورای شهر سنندج بر آن شد که یک روز را به عنوان شهر سنندج در تقویم ملی ایران ثبت نماید برای این منظور اقدام به فراخوان نمود و پس از طی چندین ماه نظر سنجی کاملاُ شفاف و واضح، اقدام به دعوت از اساتید و صاحب نظران درباره‌ی روز سنندج پرداخت و پس از تشکیل جلسه‌های فراوان به دلایل زیر روز ششم اردیبهشت را به عنوان سنندج انتخاب و تصویب کرد که خوشبختانه مورد تایید قرار گرفت.

برابر نوشته‌ی آیت‌الله مردوخ، در صفحه‌ی 108 جلد دوم تاریخ مردوخ، سلیمان‌خان اردلان در ذی‌قعده‌ی 1046 مصادف با 6 اردیبهشت 1016 شمسی اقدام به تأسیس شهر سنه (سنندج) نمود. از آنجا که مرحوم آیت‌الله مردوخ، مورخی بسیار دقیق و دانشمندی بی‌بدیل و مطلع در امور تاریخی بود و نیز به استناد قباله‌نامه‌ها و فرمان‌های حکومتی سلیمان‌خان اردلان که در نزد خوانین اردلان‌های رمشت که در اختیار مرحوم آیت‌الله مردوخ بوده است؛ این تاریخ را در کتاب‌شان نوشته‌اند که برای اهل فن و محققان امر کاملاً موثق و قابل اعتماد است.

هرچند که بر اساس شواهد و یافته‌های باستان‌شناسان در برخی نقاط شهر سنه بر ما معلوم شده که تاریخ شهر سنه به روزگاران دور بر می‌گردد اما در زمان سلیمان‌خان اردلان به صورت یک قصبه‌ی کوچک در آمده بود و یک طایفه به نام زرینه کفش در اطراف یک قلعه‌ی کهنه که سنه نام داشت زندگی می‌کردند. تا آن زمان اردلان‌ها قرن‌ها بر بخش بزرگی از  منطقه‌ی کردستان حکومت می‌کردند و برای پاسداری از قلمرو خود، چهار قلعه‌ی مستحکم و نفوذ ناپذیر در حسن‌آباد و پلنگان و مریوان و زَلم احداث کرده بودند. شاه‌عباس صفوی پس از غلبه بر کشمکش‌های درونی حکومتش؛ متوجه مرزهای غربی شد و اقتدار هلوخان اردلان را بر نتابید. پس از چند لشکرکشی و جنگ بی‌حاصل، از در صلح و آشتی درآمد و با هلوخان ترک مخاصمه کرد. خان‌احمدخان فرزند هلوخان که به عنوان سفیر حکومت اردلان به اصفهان رفته بود جذب شاه‌عباس شد و پس از ازدواج با خواهر شاه‌عباس به نام زرین‌کلاه‌خانم، به کردستان بازگشت و پس از مقدماتی چند، هلوخان را از حکومت ساقط کرد و خود به جای پدر نشست و حکومت اردلان را به دربار صفوی متمایل کرد. بعد از مرگ شاه‌عباس، کشتار و تصفیه حساب خونینی در دربار صفوی به وسیله‌ی شاه‌صفی آغاز شد که در آن سرخاب بیگ فرزند خان‌احمد‌خان نیز قربانی شد و همین باعث طغیان خان‌احمد‌خان بر علیه صفویان شد. جنگ‌های میان اردلان‌ها و صفویان، منجر به سقوط خان‌احمد‌خان شد و ناچار به مهاجرت به سوی مناطق تحت امر عثمانی شد. در این هنگام، سلیمان‌خان اردلان که در اصفهان به صورت گروگان زندگی می‌کرد، برای نجات منطقه‌ی کردستان و خروج سربازان صفوی از کردستان و جلوگیری از انتصاب غیر اردلان در کردستان اقدام کرد و توانست به شرط تخریب قلعه‌های حکومتی اردلان (حسن‌آباد و پلنگان و مریوان و زلم) در اسفند 1015 شمسی فرمان حکومت کردستان اردلان را بگیرد. او پس از ورود به کردستان، در 6 اردیبهشت 1016 شمسی مصادف با 30 ذی‌قعده‌ی 1046 شهر قدیمی اما مخروبه‌ی سنه را نوسازی کرده و با کمک اردلانی‌ها و مردم بومی اورامان که از همراهان و عوامل حکومتی آن زمان اردلان‌ها بودند، بنیان شهری تازه را پی‌ریزی کند. قلعه‌ و دژ حکومتی تازه‌ای بر فراز تپه‌ی کوچک سنه بنا کرد و بتدریج خانه‌ها و عمارت‌ها و مساجد و حمام‌ها و بازار را به همان سبکی که در اصفهان دیده بود برای شهر تعبیه کرد و جانشینان او هر کدام به وسع خود بر آبادانی آن افزودند. به دلیل مرکزیت سیاسی و اقتصادی این شهر و پشتیبانی والیان اردلان از علما و دانشمندان، به سرعت به مرکز علمی نیز بدل شد. در زمان امان‌الله‌خان بزرگ اردلان، این شهر به نهایت آبادانی و رونق خود رسید و با احداث مسجد جامع دارالاحسان در اندک مدت به دارالعلم بلاد اسلامی مشهور شد.

با توجه به این سابقه‌ی تاریخی و با عنایت به اینکه استان کردستان و خصوصاً منطقه‌ی اورامان در اوایل اردیبهشت زیباترین و دلپذیرترین زمان ممکن از لحاظ آب و هوا و جاذبه‌های طبیعی خود را داراست و از اطراف و اکناف گردشگران فراوانی جهت گردش در کردستان و اورامان و نیز شرکت در مراسم پیرشالیار اورامان به کردستان و بخصوص شهر سنندج سفر می‌کنند و همچنین یکی از اهداف نامگذاری روز سنندج تقویت گردشگری و معرفی شهر سنندج در ایران و جهان است مناسب‌ترین ایام برای این روز در اردیبهشت تشخیص داده شد و خوشبختانه بر حسب حسن تصادف این امر در  ششم اردیبهشت که روز آغاز باز تاسیس سنندج بود؛ روز ششم تعیین گردید به خصوص در ماه اردیبهشت، آب و هوای شهر سنندج در نهایت اعتدال و با شکفتن شکوفه‌ها در این زمان، در اوج زیبایی و سرسبزی است و اجرای برنامه‌های فرهنگی که به منظور جذب گردشگر و بهانه‌ی روز سنندج شکل می‌گیرد، در مناسب‌ترین موقعیت زمانی خود یعنی در ماه اردیبهشت قرار می‌گیرد و نیز از آنجا که در باور مردم محلی، چلّه‌ی بهار همانند شب یلدا و روز نوروز و چهارشنبه سوری، و سیزده بدر به پاسداشت روزهای ملی ایرانی، روز فرخنده‌ای است، می‌توان چهلم بهار یعنی روز دهم اردیبهشت را که به تاریخ تأسیس روز سنندج نزدیک است به عنوان روز سنندج نامگذاری کرد. ناگفته نماند که شورا در ابتدا روز دهم اردیبهشت را که مصادف با چهلم بهار است انتخاب نموده بود اما چون این روز قبلاُ در تقویم به نام روز خلیج فارس ثبت شده بود لذا مورد موافقت قرار نگرفت با تغییر مختصر در آن؛ روز ششم در تقویم ملی ایران به عنوان روز سنندج ثبت گردید اهمیت این نامگذاری از این نظر بیشتر نمایان می‌گردد که ایام ملی در تقویم ایران همچنان در تقویم جهانی نیز مورد توجه مردم جهان قرار خواهد گرفت و شهر ما را برجسته‌تر از گذشته مطرح خواهد نمود.

 این نامگذاری بهانه‌ای برای تمرکز فعالیت‌های گردشگری و سنندج شناسی در این روز و این ایام خواهد بود که با برنامه‌ریزی سالانه جهت باشکوه‌تر برگزار کردن آن می‌توان با برنامه ریزی درست و منطقی و دراز مدت به رفع مشکلات شهر سنندج پرداخت و از این راه به مردم کردستان و نسل‌های آینده خدمت نمود.

 

وجه تسميه‌ي سنندج

روايت‌هاي فراوانی درباره‌ي معناي واژه‌ي سنندج و وجه تسميه‌ي آن وجود دارد. اما از آن ميان تنها مي‌توان به اين تعبير بسنده كرد كه سنندج تركيبي معرّب شده از دو واژه‌ي «سنه» و «دژ» مي‌باشد. در سال 1046ق. (1015 شمسي - 1637م) كه سليمان‌خان اردلان، دژ حكومتي مستحكمي را بر بلنداي «سنه» بنا كرد، «سنه‌دژ» متدوال شد. به تدريج «سنه‌دژ» معرّب گرديد و به «سنندج» بدل گشت. آنچه از اين مختصر به يقين حاصل مي‌آيد، مركب بودن واژه‌ي سنندج است. واژه‌اي كه پيش از سليمان‌خان اردلان وجود نداشته است. اميرشرف‌خان بدليسي كه معاصر با هلوخان بوده و در سال 1007ق.(1598م) يعني 39 سال قبل از احداث «سنه» امروزي فوت كرده است، در شرفنامه 1005ق.(1596م)، در شرح حكومت تيمورخان اردلان مي‌گويد: ( سنه و حسن‌آباد و قزلجه به طريق سنجاغ به پسر او سلطان‌علي ... مفوض گرديد).[1] مينورسكي در بخشي از مقاله‌اي كه درباره‌ي «سيسَر» نوشته است، به ديدار تاورنيه ـ كه در زمان صفويه از اروپا به ايران آمده است ـ و با سليمان‌خان در جايي به نام سنيرنه ديدار كرده و از ويراني قلعه‌ي حسن‌آباد به دست او حكايت مي‌كند؛ نيز اشاره دارد.[2]

درباره‌ي واژه‌ي سنندج بايد به صراحت گفت كه در هيچ سند و كتابي از جمله كتاب‌هاي روضة‌الصفاي ميرخواند و عالم‌آراي عباسي اسكندربيگ تركمان كه در ايام صفويه نگاشته شده‌اند و به وضوح درباره‌ي حكومت اردلان صحبت كرده‌اند، نامي از سنندج و حتي سنه‌دژ نيامده است. آنها همواره در كتاب‌هاي خود اين منطقه را به نام اردلان شناخته‌اند. هر چند كه تاريخ‌نويسان محلي از جمله ملامحمدشريف قاضي اردلان در زبدة التواريخ، خسروبيگ مصنف اردلان در لبّ تواريخ، مستوره و علي‌اكبر صادق‌الملك در كتاب‌هاي خويش اشاره‌اي واضح و روشن به اين موضوع ننموده‌اند و به لحاظ زماني، دويست سال بعد از مركزيت سياسي و آباداني شهر سنه، كتاب‌هاي خود را نگاشته‌اند و در آن واژه‌ي سنندج را بكار برده‌اند اما بايد گفت كه مردم سراسر كردستان، از ديرباز به عادت ديرينه، در محاوره‌هاي خويش، همواره آن را «سنه» ‌خوانده‌اند و هرگز به آن سنندج نگفته‌اند. ناگفته نماند كه شيوه‌ي تلفظ بومي هر اسمي، داراي بيشترين اعتبار علمي است. با قاطعيت مي‌توان گفت كه واژه‌ي «سنندج» اصالت محلي و تاريخي ندارد و از زمان صفويه به بعد در اسناد ديواني و كشوري به كار رفته و رايج شده است.

 

واژه‌ي «سنه»

برابر آنچه برخي زبان‌شناسان از واژه‌ي «سنه» به دست داده‌اند چنين بر مي‌آيد كه سنه بر گرفته از واژه‌ي سيئنه در اوستا است. واژه‌اي كه در پهلوي به سيئنو يا سيئنا و در سانسكريت به سينه و سنه بدل شده است و معني امروزه‌ي آن شاهين يا عقاب، همان مرغ  و توتم مقدس بسياري از اقوام آريايي مي‌باشد. مرغي كه در بندهش (بُندهِشينه) و مينوي خرد (مينوك خِرَتْ) و بهرام يشت از آن با عنوان پرنده‌اي مقدس و مملو از يمن و شگون ياد شده به گونه‌اي كه حتي پرها و استخوان‌هايش نيز بسي خاصيت جادويي آسماني دارد. سيمرغ كه معرب شده‌ي همان «سيئنه مروك» است در شاهنامه با همين ويژگي‌ها داستان‌ها دارد. زال به يمن پرهايش با او ارتباط دارد و به مدد رهنمايي‌هاي او از گرفتاري‌هاي گاه به گاه خويش خلاصي مي‌يابد. شاهين نه تنها علامت مقدس درفش و پرچم آريايي‌ها و كردهاي باستاني و حتي اردلان‌ها بوده است؛ [3] بلكه نشان و سمبل مقدس برخي از كشورهاي جهان از جمله كوبا، كلمبيا، لهستان، آمريكا، مصر، شيلي، مكزيك و بسياري كشورهاي ديگر مي‌باشد. از آنجا كه در گمانه زني‌هاي متعدد و حفاري‌هاي انجام شده توسط كارشناسان باستان‌شناسي در قلعه‌ي حكومتي سنه‌دژ، در لايه‌هاي زيرين، قلعه‌اي ديگر يافت شده است. بي‌ترديد در جاي كنوني اين دژ، قلعه‌ و يا پرستشگاهي كهن و باستاني بوده كه نام خود را از قداست سيئنه يا شاهين، اين مرغ آسماني گرفته است. واژه‌ي سيئنه در منطقه‌‌ي زاگرس به كرّات و صورت‌هاي معرّب شده‌ي گوناگون تكرار شده است. براي مثال: هرسين در كرمانشاه، كوه سياسين (شاهين سياه)، شايين، شاييني و شاينييان در اطراف سنندج، صايين قلعه (= سايين‌دژ) در مراغه، سايين در اردبيل، صايين، هرسين و صحنه (= سَهنه) در كرمانشاه، پارسينه در سنقر كليايي و كوه سيناوند در كرمانشاه و دست آخر در سنه‌ي «سنندج» كه شرح آن داده شد.[4]

روايت ديگري نيز درباره‌ي واژه‌ي سنه هست كه جاي بحث و گفت‌وگوي فراوان دارد. برخي ديگر از زبان‌شناسان واژه‌ي سنه را  برگرفته از تركيب «سه‌هاني» مي‌دانند. اين واژه كه در اصل اورامي است به معناي صد چشمه مي‌باشد.[5] اهميت اين روايت در چند نكته است اول اين‌كه جغرافي‌دانان پانصد سال اول اسلام به شهري در همين حوالي به نام صدخاني اشاره مي‌كنند. دوم آنكه بلاذري و مينورسكي صدخاني را صد كاني يا صد چشمه معنا كرده‌اند. سوم اورامي بودن اين واژه، با جغرافياي تاريخي شهر «سنه» هم‌خواني دارد.

از آنجا كه سنه‌‌ را اميران اردلان بنا كرده و در آباداني آن بسيار كوشيدند و نيز ميرنشين حكومت اميران اردلان به شمار مي‌آمده است، مورّخان، پژوهشگران، اديبان و مردم آن را سنه‌ي اردلان نيز گفته‌اند.

 

قدمت شهر «سنه»

در 30 ذی‌قعده سال 1046ق. (1637م) شاه‌صفي صفوي، پس از جنگ و جدالي چند ساله توانست با زحمتي بسيار، خان‌احمدخان اردلان را از حكومت موروثي خويش براند و سليمان‌خان اردلان را كه عموزاده‌ي خان‌احمدخان بود؛ امارت اردلان دهد. او به سليمان‌خان دستور اكيد داد كه چهار قلعه‌ي حسن‌آباد، پلنگان، مريوان و زلم را كه بسيار محكم و بلند بودند و خان‌احمدخان را سال‌ها در خويش حفاظت كرده و اسباب زحمت شاه صفوي را فراهم ساخته بودند؛ تخريب كرده و قلعه‌ي حكومتي تازه‌اي را در جايي كه كوهستاني و سنگلاخ و بلند نباشد، داير كند. سليمان‌خان دستور را با تخريب آن قلعه‌ها به جا آورد و قلعه‌اي جديد بر ويرانه‌هاي قلعه‌ي «سنه» بنا كرد. سنه در آن زمان محل زندگي طايفه‌اي به نام «زرينه‌كفش»[6] بود. طايفه‌اي كه خويش را از نوادگان «توس نوذر» ـ از پهلوانان اساطيري شاهنامه ـ  مي‌شمردند و تپه‌ي توش‌نوذر را كه شرق شهر قرار دارد؛ پياله‌گاه او مي‌دانستند.  دستاورد حفاری‌های اتفاقی و موردی در چند نقطه‌ی شهر سنندج که به وسیله‌ی کارشناسان میراث فرهنگی انجام گرفته است نشان‌دهنده‌ی آثار شهر قدیمی با قدمتی پیش از میلاد است که امید است در آینده با ادامه‌ی کاوش‌های علمی و دقیق چند و چون قدمت و دیرینگی این شهر بر ما معلوم شود.

 

آغاز دوباره‌ي سنه

آغاز دوباره‌ي «سنه» با نام جديد «سنه‌دژ» يا «سنندج» به وقايع خونين پيش از سال 1046ق (1015 ش. - 1636م) باز مي‌گردد. آن زمان كه سليمان‌خان اردلان در اصفهان به حكومت اردلان منصوب شد؛ شاه صفي صفوي، ديرزماني بود كه از طغيان خان‌احمد خان اردلان آرام و خواب راحت نداشت. خان‌احمد خان، فرزند برومند هَلوخان اردلان كه اركان حكومت صفوي را سخت به لرزه و تلاطم افكنده بود، پيش‌تر در جواني و در ايام حكومت پدر، در سفري كه از سوي او به اصفهان رفته بود، تحت تأثير شاه‌عباس صفوي قرار گرفت و با زرين‌كلاه‌خانم ـ خواهر شاه‌عباس ـ ازدواج كرد. چون به اردلان بازگشت سخت مورد عتاب پدر قرار گرفت. ميانه‌ي آنها به هم ريخت و زنداني خشم پدر شد. جمعي از خانه‌زادان هوادار خان‌احمدخان، او را از محبس رهانيده و بر پدر شورانيدند. هَلوخان از امارت عزل شد و تحت‌الحفظ به اصفهان فرستاده شد. خان‌احمد خان چون به حكومت اردلان رسيد؛ دروازه‌هاي مودت و دوستي را بر روي صفويان گشود و راه تعامل با دربار صفوي را باز كرد. سپاهيان اردلان در پيش‌قراولي سپاه ايران بر بغداد هجوم آوردند و به راحتي بر آنجا مسلط گشتند. اين پيروزي به نام شاه‌عباس تمام شد و كام آن بر شاه‌ كه از ديرباز در انديشه‌ي تسخير بغداد مي‌سوخت، بسيار گوارا گرديد. ايام اين دوستي چون دولتي مستعجل بود كه چون شاه‌عباس در گذشت شيرازه‌ي آن از هم پاشيده شد. چرا كه نواده‌ي او به نام شاه‌صفي بر تخت پادشاهي نشست و در بدگماني ذاتي خويش، تيغ ستم بر خويش و بيگانه گشود. او كه بي‌رحمي و قساوت فطري خود را از پدر و اجدادش به تمامي به ارث برده بود، دست خشونت بر جان سرخاب‌بيگ فرزند خان‌احمد خان كه خواهرزاده‌ي شاه‌عباس نيز بود و در دربار او مي‌زيست؛ كشيد. از اثر اين رفتار، حالِ خان‌احمد خان چندي دگرگون شد و چون صحت مزاج يافت بر دربار صفوي شوريد و بر كوس سلطنت كوبيد. او به نام خود خطبه خواند و سكه زد و از اين راه دليرانه تهديدي بي‌امان به سلطنت شاه‌صفي را آغازيد. در ميانه‌ي چندين جنگ و جدال خونين، بر سپاه اردلان شكستي سخت وارد آمد و خان‌احمد خان روي هزيمت به ديار عثماني نهاد و پس از چند سالي در ديار غربت درگذشت. چون  شاه‌صفي، از خيال خان‌احمدخان آسوده شد در انديشه‌ي ساماني ديگر براي اردلان افتاد. سليمان‌خان اردلان پسرعموي خان‌احمد خان را به حكومت كردستان گسيل داشت و تأكيد بليغ نمود كه قلعه‌هاي چهارگانه‌ي اردلان را كه از غرب به شرق بر همه جا احاطه داشتند و تسخيرناپذير بودند و بسي اسباب زحمت براي صفويه را ايجاد نموده بودند؛ به كل ويران نمايد. سليمان‌خان چهار قلعه‌ي بلند و رفيع حسن‌آباد و پلنگان و مريوان و زلم را ويران نمود و در انديشه‌ي تختگاهي تازه براي امارت خويش برآمد.

آنجا كه قلعه‌ي حسن‌آباد قرار داشت، پشت سر تا ابتداي دشت شهرزور و گرميان در عراق امروزي، كوهستان بود و راه دشوار عبور. قلعه‌هاي اردلان از حسن آباد و پلنگان، مريوان و زلم تا دشت شهرزور، در دل اين كوهستان قرار داشت. دشت شهرزور كه پيشتر در قرارداد زهاب از سوي شاه‌صفي به عثماني واگذار شده بود. جاي ديگري غير از دشت پايين دست قلعه‌ي حسن‌آباد وجود نداشت. سليمان‌خان اردلان از بيم شاه‌صفي ياراي بناي قلعه‌اي تازه بر بلنداي ديگري نداشت كه شاه‌صفي، از بيم طغياني ديگر و شكست ناپذيري امن قلعه‌هاي كوهستان كردستان، چنين اجازه‌اي به او نمي‌داد. از آن رو آنجا كه از بلنداي كوهستان كاسته مي‌شد، درست در پيش پاي قلعه‌ي حسن‌آباد، درّه‌اي بزرگ و پهناور قرار داشت كه چشم‌انداز زيبايش هوش از سر هر هوشياري مي‌برد. درّه‌اي فراخ و گسترده كه اطرافش را كوه‌هاي بلند و زيبا نگهباني مي‌كردند. چمن‌زاري سر سبز و رويايي كه لبريز چشمه‌سارهاي فراوان بود و رودخانه‌اي پر آب از ميانش مي‌گذشت. دشتي نه چندان وسيع كه حاصل‌خيزي خاكش از سبزينه‌ي انبوهش پيدا بود. تپه‌اي بزرگ اما نه چندان بلند در ميانه‌ي اين دشت قرار داشت كه بر آن آثاري چند از قلعه‌اي قديمي و باستاني مانده بود. در اطراف اين قلعه مردماني چند كه خود را از نوادگان توس‌نوذر مي‌شمردند، زندگي مي‌كردند. چند قبرستان قديمي، آثاري چند از ويرانه‌هاي قديمي از روزگاني كهن و نيز انبوهي از زيارتگاه‌هاي كهن كه هركدام براي خود نام و حكايتي جداگانه داشت چنان مي‌نمودند كه اين شهر پيشينه‌اي بسيار كهن دارد. پيرمردان و مادران كهن‌سال راز اين شهر كهن و ويرانه را در دل حكايت‌هاي رازآلود بازگو مي‌كردند. هرچه بود اين قلعه و سكونت‌گاه اطرافش را «سنه» مي‌خواندند.

سليمان‌خان انديشيد كه بنيان شهري تازه را در اين دشت رويايي بر ويرانه‌هاي كهن «سنه» بنا نهد.

 

تأسيس شهر «سنه»

آنگونه كه از شواهد تاريخي بر مي‌آيد سليمان‌خان اردلان، شهر سنه را به يكباره نساخته است. او كه 22 سال (از 1046 تا 1068 قمري - 1636 تا 1658 ميلادي) حكومت داشته است؛ پيش از هر امري قلعه‌ي حكومتي سنه را براي سكونت خويش بر ويرانه‌هاي دژ يا معبد و پرستش‌گاه سنه‌ي قديم از نو بنا نهاد و ديوار محكم و بلندي براي حفاظت از آن گرداگردش كشيد. آنگاه در اطراف قلعه، محله‌اي براي سكونت اركان و اجزاي حكومت ايجاد كرد. دور اين محله را نيز با ديوار بلند ديگري از خشت احاطه كرد. اما بتدريج كه شهر به دليل تمركز سياسي و سيل مهاجرت مردم اطراف براي زندگي در آن رونق يافت، اندك اندك محله‌هاي جديد ايجاد شد و شهر توسعه‌ي سريع خود را آغاز كرد. بعد از محله‌ي قلعه ابتدا محله‌ي جورآباد ايجاد شد. پس از آن محله‌هاي بازار و قطارچيان به ترتيب احداث شدند. زيرا به دليل رشد جمعيت شهر و  بروز نيازهاي اقتصادي و لزوم ايجاد يك سامانه‌ي گردش كالا، قسمتي از بازار توسط سليمان‌خان اردلان ايجاد شد. بعدها اين بازار توسط واليان اردلاني تكميل و به صورت امروزي درآمد. احداث اين بازار به شكل‌گيري محله‌ي بازار انجاميد. رونق بازار و به تبع آن رونق چرخه‌ي گردش كالا و لزوم انجام حمل و نقل كالا و مال‌التجاره، احداث محله‌ي قطارچيان را موجب گرديد. با توسعه‌ي هر كدام از اين محله‌ها در طول زمان، محله‌هاي دروني در داخل و حاشيه‌ي هر كدام از اين محله‌ها ايجاد شد. در اصطلاح سنندجي‌هاي قديم، يك كوچه با مشتركات خود مي‌توانست يك محله‌ي دروني باشد. مانند: ناودومه‌كان (گيوه باف‌ها)، گلباغي‌ها، دُراجي‌ها، ...

اين محله‌ها از همان ابتدا با خانه‌هاي بزرگ اما محدود و كم ايجاد شدند. با بررسي نقشه‌هاي هوايي سال‌هاي دهه‌ي سي و چهل متوجه مي‌شويم كه تراكم خانه‌ها بتدريج بيشتر شده است. يعني از بزرگي خانه‌ها كاسته شده است. علت آن را مي‌توان در كمبود زمين دانست. خانه‌هاي اوليه‌ي شهر كه در ابتدا بزرگ و بسيط بوده است بعد از مرگ بزرگ هر فاميل مابين وراث تقسيم شده و به چند خانه‌ي كوچك تبديل شده است. به گونه‌اي كه امروزه مساحت بيش از 80% خانه‌هاي محله‌هاي بازار، جورآباد و قطارچيان مابين پنجاه تا هفتادمترمربع مي‌باشند. هر زمان كه خانه‌اي امكان تقسيم مجدد نداشته است، نسل جديد به حاشيه‌ي محله‌ي خود رفته و با ايجاد خانه‌اي به دلخواه، به توسعه‌ي محله پرداخته است. از اوايل دوره‌ي قاجاري كه سنه به دليل وجود دانشمندان و مدرسان برجسته‌ي علوم رسمي و نيز احداث مدرسه و مسجد بزرگ دارالاحسان به دارالعلم بلاد اسلامي بدل شد و شهر از لحاظ فرهنگي به اوج شكوه و نام‌آوري خود رسيد، پاي همه‌ي طالبان علم و دانش از اطراف و اكناف به شهر سنه باز شد. بسياري از اين طالبان دانش كه بعد از تحصيل به مدرسان و دانشمندان بزرگي بدل مي‌شدند در شهر باقي مي‌ماندند و به رونق دادن مسجدهايي مي‌پرداختند كه هر از گاهي توسط بزرگان شهر در اطراف محله‌ها ساخته مي‌شد. رونق اين مسجدها باعث مي شد كه به سرعت اطراف آن مسكوني شود به طوريكه امروزه با وسعت يافتن شهر، اين مسجدها در دل محله‌ها قرار گرفته‌اند. مانند مسجد رشيد قلعه بيگي، مسجد ميرزا رضا وزير، مسجد ميرزا فرج‌الله، مسجد امين، مسجد عبدالله وزير، مسجد وكيل و غيره. ورود طريقت عرفاني قادري و نقشبندي از طريق خليفه‌ي مشايخ بزرگ باعث شد كه محله‌ها، با احداث خانقاه‌هايي كه هر از گاه توسط يكي خليفه‌هاي اين دو طريقت ايجاد مي‌شد؛ توسعه يابد. مانند خانقاه و مسجد شيخ سلام در جورآباد، شيخ‌هادي در بردشت، خانقاه شيخ حسام‌الدين در آغه زمان، مسجد و خانقاه شيخ سليم در جورآباد و غيره.

مهمترين مسئله‌ي اين شهر آب آشاميدني بود كه از همان ابتدا به راحتي حل شد. در قسمت غربي شهر و در دامنه‌ي كوه آبيدر منطقه‌اي پر آب به نام سرنودي وجود داشت كه داراي سفره‌هاي پر آب زيرزميني فراوان است. روايت رايج درباره‌ي وجه تسميه سرنودي[7] آن است كه از اين منطقه براي نُه ده كه در دشت سنه بوده‌اند، قنات كشيده شده است. از سرنودي چندين رشته قنات به داخل شهر كشيده شد و در محله‌هاي شهر در اختيار مردم قرار گرفت. اين قنات‌ها در طول چند صد سال گذشته، حتي سال‌هاي قحطي و بي‌آبي، هرگز از آب خالي نبوده است.

چند سالي كه از بنيان شهر سنه گذشت بتدريج چهار محله بر اساس موقعيت شغلي و طبقاتي ساكنان ايجاد گرديد:

1- محله‌ي قلعه (بعدها به محله‌هاي ناوقلا، سرتپوله و قلاچوالان تقسيم شد. محله هاي كورآباد، استانداري، چم حاجي‌نَصي يا دره‌بيان، گِردي‌گَرول و غيره به اين محله اضافه شدند.)

2- محله‌ي بازار (بعدها به محله‌هاي بازار و آغه زمان تقسيم شد. محله‌هاي گله‌خان، چهارباغ، پيرمحمد و بردشت به اين محله اضافه شدند.)

3- محله‌ي قطارچيان (اين محله اصلاً تقسيم نشد و به همان حالت اوليه باقي ماند. محله‌هاي تازه‌آباد، قَوپال [صفري]، كلكه‌جار، خسروآباد و غيره در جنوب و غرب اين محله ايجاد شدند.)

4- محله‌ي جورآباد (به محله‌هاي فرح، باغ‌ملي، جورآباد، تپه‌ي اوليابگ تقسيم شد و محله‌هاي تقتقان، اسلام‌آباد و كارآموزي به اين محله اضافه شدند.)

 

محله‌هاي چهارگانه‌ي سنه

سنه مانند بسياري از شهر‌هاي ديگر بر اثر مرور زمان دچار تحول و دگرگوني بسيار شده است. دگرگوني كه در اوايل قرن چهارده هجري با ويران كردن عمارت‌هاي داخل دارالاياله آغاز شد و با ويران كردن بسياري از عمارت‌ها و بنا‌هاي درون‌ محله‌هاي شهر ادامه يافت. بافت قديمي و سنتي بسياري از محله‌ها و كوچه‌ها از اوايل دوره‌ي پهلوي به بعد دچار تغيير اساسي گرديد. خيابان‌كشي‌هاي دوره‌ي پهلوي اول و دوم، بسياري از عمارت‌هاي بزرگ و اعياني شهر را از بين برد و نابود ساخت. مسجدهاي دارالاحسان و دارالامان (والي)، بازار بزرگ، در اين خيابان كشي غير اصولي دچار لطمات سختي گرديدند. كاروانسراهاي محمدحسن‌خان و آغه محمد به كلي ويران شده و به خيابان تبديل شدند. وسعت شهر و احداث محله‌ها و خيابان‌هاي جديد، نوسازي غير مسؤلانه‌ي بسياري از بناهاي قديمي، بافت قديمي شهر را تحت تأثير خود قرار دادند. خوشبختانه تأسيس اداره‌ي ميراث فرهنگي و اقدام جدي مسؤلان اين اداره براي ثبت آثار ارزشمند ملي و نگهداري آنها و جلوگيري از تخريب آثار غير ثبت شده اما با ارزش، تا حدي راه را بر اين مشكل بست به گونه‌اي كه امروزه تحقيق درباره‌ي پيشينه‌ي شهر تا اندكي ممكن شده است. علاوه بر اين موارد در چند كتاب تاريخي از جمله، تاريخ اردلان مستوره،[8] حديقه‌ي ناصري،[9] تحفه‌ي ناصري،[10] سيرالاكراد،[11] تاريخ مردوخ[12] و سفرنامه‌ي ريچ[13] تا اندازه‌اي كم و بيش به محله‌هاي و برخي از عمارت‌هاي شهر سنه اشاره كرده‌اند. اما بيشترين اطلاعات درباره‌ي پيشينه‌ي شهر سنه را مرهون واحد نقشه‌برداري ستوان «ئوگرانوويچ» روسي هستيم كه در سال 1851 ميلادي (1267 قمري) به دستور سرهنگ «چيريكف» به سنندج آمده و نقشه‌ي دقيقي از شهر سنه را ترسيم كرده و به مقامات خود در روسيه تحويل دادند. اصل اين نقشه اكنون در كتابخانه‌ و موزه‌ي بزرگ باكو نگهداري مي‌شود. سازمان ميراث فرهنگي در سال‌هاي اخير توانست با اخذ تصوير اين نقشه، آن را به همراه نقشه‌ي چند شهر ديگر در كتابي به نام «اسناد تصويري شهرهاي ايراني دوره‌ي قاجار»[14] به چاپ برساند. آنچه كه در اين نقشه ترسيم شده است، داراي بيشترين وثوق و اعتماد است. زيرا نقشه برداران، اين نقشه را براي استفاده‌ي نظامي و اطلاعاتي تهيه كرده و چنان بر مي‌آيد كه در اندازه‌گيري دقيق و قيد مقياس اندازه‌ها ذره‌اي كوتاهي نكرده‌اند. آنچه را كه ديده‌اند رسم كرده‌اند. از اين لحاظ اين نقشه مانند يك عكس داراي ارزش‌هاي تاريخي فراواني است. اما در مورد توضيحات چند اشكال عمده وجود دارد. از جمله به دليل ناآشنايي به زبان مردم شهر سنه و وجود راهنماي غير مسلط، در نوشتن نام‌ها دچار اشتباهات فاحشي شده‌اند. توضيح آنها در مورد نام برخي بناها و محله‌هاي شهر دقيق نيست به عنوان مثال قسمت جنوبي رودخانه‌ي ناوبروان را كه در اصل «قطارچيان» نام دارد، با عنوان «آب‌ديو» نام مي‌برند كه با اندكي تأمل در مي‌يابيم اين اشتباه ناشي از ترجمه‌ي تحت‌الفظي و غلط از توضيحات راهنماي محلي است كه آن طرف رودخانه را «ئاوديو» به معناي «آن طرف» گفته و اما رهنما يا مترجم، ناشيانه آن را به «آب‌ديو» بدل ساخته است. يا در جاي ديگر، مسيحي‌هاي سنندج را كه در اصل كلداني هستند، آشوري مي‌نامند. يا قلعه‌ي «خان احمدخان» را به اشتباه «كالا خان احمدكگنه» آورده‌اند. يا محله‌ي ناوين‌قلا را ناريين قلعه نوشته‌اند. آنچه از اين نقشه و كتاب‌هاي مذكور و نيز تحقيق از افراد مطلع قديمي بر مي‌آيد به شرح زير توضيح داده مي‌شود:

هر چند توضيحات نقشه‌ي ستوان ئوگرانوويچ، شهر سنه را داراي سه بخش به نام‌هاي ناوين‌قلعه[15] و قلعه‌ي خان‌احمدخان و خود شهر مي‌داند اما توضيحات عبدالقادر رستم باباني كه خود ساكن سنه بوده است در كتاب سيرالاكراد درباره‌ي نام محله‌هاي شهر بسيار دقيق است. به گونه‌اي كه اين توضيحات با تصوير نقشه‌ي ستوان ئوگرانوويچ هم‌خواني دارد. شهر در ابتدا داراي چهار محله به نام‌هاي قلعه، بازار، قطارچيان و جورآباد بوده است. ميرزاعلي اكبر وقايع‌نگار در كتاب حديقه‌ي ناصري مي‌گويد كه بافت اين محله‌ها تا يكصدوهفتاد سال بعد از سليمان‌خان به صورت اوليه باقي بوده است[16]. در سال 1214 قمري (1799م) كه امان‌الله‌خان اردلان به قدرت رسيد تا 1220 قمري (1805م) سرگرم تثبيت حكومت شد و از 1220 كه به آرامش نسبي رسيد، ساخت عمارت‌هاي متعدد و آباداني دوباره‌ي شهر را آغاز كرد و در كمتر از ده سال آن را به پايان برد. در اين مدت، بناها و عمارت‌هاي زيادي به شهر اضافه كرد. ديوار قلعه‌ي دارالاياله را از نو تعمير كرد و در آن عمارت تازه‌اي به نام تالار دلگشا بنا نهاد. ديوار دور محله‌ي قلعه را نيز از نو تعمير نمود و در همين محله، باغ كوچكي به نام فردوس و نيز مسجد بسيار رفيع و مجللي به نام دارالاحسان بنا نهاد. در محله‌هاي ديگر شهر از جمله بازار به كار عمراني پرداخت. حمام بسيار بزرگ و مجللي به نام «خان» در كنار بازار احداث كرد. كاروانسراي بسيار بزرگي نيز در ورودي شرقي بازار احداث كرد و تعمير كاملي از بازار به عمل آورد. قصر و باغ بسيار بزرگي به نام چهارباغ خسروآباد در يك فرسخي شهر بنا كرد. با وجود آن‌همه فعاليت، اما تركيب و تعداد محله‌هاي شهر به همان حالت اوليه باقي ماند. شهر تا سال 1309 قمري (1891م) داراي همان چهار محله بود. از ميان اين چهار محله، تنها محله‌ي قلعه داراي ديوار و دروازه بود و باقي محله‌ها فاقد هرگونه ديوار دفاعي بودند. از اين رو محله‌هاي ديگر با طراحي كوچه‌هاي تنگ و باريك و پيچاپيچ بر خاصيت دفاعي خويش افزوده بودند. ناگفته نماند مردم محله‌ي ناوقلا كه بدليل ديوار دور محله‌شان احساس امنيت كافي داشته‌اند، حياط خانه‌هاي خود را در جلو عمارت ساخته‌اند. بدين معني كه از كوچه به راحتي به حياط وارد شده‌اند و قسمت مسكوني را بعد از حياط ساخته‌اند.[17] اما حياط خانه‌هاي ديگر محله‌ها در پشت خانه‌ها قرار داشته و قسمت مسكوني را با كوچه مماس ساخته‌اند. زيرا در اين روش، دشمن فرضي قادر به نفوذ در خانه‌ها نبوده و مردم شهر بر پشت‌بام‌ها قادر به دفاع از خود بوده‌اند. مردم شهر از آب گواراي قنات‌هاي متعددي كه از سرنودي و آبيدر كشيده شده بودند استفاده مي‌كردند و هرگز دچار بي‌آبي و يا كم آبي نشدند. هواي شهر از راه دو جريان باد هميشه پاك و تصفيه مي‌گرديد. نوع اول جرياني بود كه همواره از جنوب غربي شهر به سمت شمال شرقي در حال وزيدن بود. ابرها سوار بر اين باد مي‌آمدند. شدت و ضعف وزش اين جريان به گرما و سرماي فصل‌ها ارتباط داشت. اما جريان دوم كه هميشه برقرار بود و مردم از وجود آن بسيار خوشنود بودند، جريان باد آريز بود كه همواره مي‌وزيد و بسيار خنك و ملايم بود به گونه‌اي كه حتي در تابستان‌هاي خشك نيز از وزش نمي‌افتاد و از دامنه‌ي كوه‌هاي آريز واقع در غرب بر سر شهر مي‌گذشت و با خود هواي بسيار پاك و روح‌نوازي مي‌آورد.  رودخانه‌اي به نام «ناوبروان»[18] از غرب به شرق و از وسط شهر عبور مي‌كرد كه محله‌هاي قلعه و بازار و جورآباد در قسمت شمالي آن قرار داشتند و قطارچيان در لبه‌ي جنوبي آن بود. با وجودي كه اين رودخانه هر از گاهي در باران‌هاي شديد طغيان مي‌كرد و خانه‌هاي موجود در لبه‌ي رودخانه را دستخوش آسيب‌هاي جدي مي‌ساخت، اما مايه‌ي خير و بركت فراواني براي مردم شهر بود. زيرا فاضلاب همه‌ي خانه‌هاي شهر از طريق همين مجراي سرپوشيده، به دليل شيبي كه به سمت رودخانه داشتند به پايين‌دست رودخانه در بيرون شهر ريخته مي‌شد و شهر به دليل داشتن سيستم لوله كشي فاضلاب، بسيار تميز و پاك بود.

هر چند اين چهار محله در ابتدا بر اساس موقعيت طبقاتي مردم شكل گرفت به گونه‌اي كه حتي قبرستان‌هاي هر محله فقط به مردگان آن محله اختصاص داشت، اما بتدريج و با مرور زمان اين بافت و تركيب به هم خورد. به عنوان مثال ساكنان محله‌هاي قطارچيان و جورآباد در ابتدا تا چندي از لحاظ وضعيت اقتصادي، فرودست‌تر از دو محله‌ي قلعه و بازار به شمار مي‌آمدند. اما با گذشت زمان و سكونت خانواده‌ي وكيل و مشايخ مردوخي در قطارچيان و نيز سكونت برخي از علماي و بازاريان در جورآباد تا اندكي اين نظام طبقاتي در محله‌هاي شهر دگرگون شد.

1- محله‌ي قَلا (قلعه):[19] محله‌اي كه از همه‌ي محله‌هاي شهر قديمي‌تر است و ارگ حكومتي در دل آن قرار داشت. به خانه‌هاي اطراف دارالاياله، ناوقلا (داخل قلعه) مي‌گفتند.[20] هر كس كه مي‌خواست به ارگ حكومتي داخل شود؛ نخست از راه يكي از دروازه‌ها به محله‌ي ناوقلا (ميان‌قلعه) وارد مي‌شد و سپس به سوي دروازه‌ي بزرگ ارگ حكومتي كه بر بلنداي تپه‌ي مركز اين محله قرار داشت، مي‌رفت. اين ارگ حكومتي را مردم «دَرْمالْ» مي‌گفتند اما در اسناد رسمي به «دارالاياله» و يا «دارالاماره» موسوم بود. اين محله كه محل سكونت خاندان اردلان و وزيري‌ها و ديوانيان و برخي از مشايخ و قضات شيخ‌الاسلامي بود، داراي عالي‌ترين و بلندترين عمارت‌هاي شهر بود. اين محله به دليل موقعيت ساكنانش، تا اواخر حكومت اردلاني‌ها، تحت مراقبت دائمي قرار داشت و شب‌ها دروازه‌هاي آن را مي‌بستند و به طور كلي تا اواخر دوره‌ي حكومت اردلان‌ها، به هيچ‌كس از هيچ طبقه‌ي ديگر اجازه‌ي سكونت در محله‌ي قلعه را نمي‌دادند.  

سليمان‌خان كه خاندان اردلان و سربازان و ديوان حكومت خويش را از بلنداي قلعه‌هاي ويران شده‌ي پيشين با خود به دشت «سنه» آورده بود، به كمك آنان ارگ تازه‌اي بر ويرانه‌ي قلعه‌ي سنه كه بر روي تپه‌اي كم ارتفاع بود، بنا نهاد و ديواري محكم گرداگرد آن كشيد.  امروزه با نگاه كردن به محدوده‌ي شهر سنه اين سؤال پيش مي‌آيد كه با وجود تپه‌هاي بسيار ديگري كه خاصيت دفاعي و شيب بهتري نسبت به ارگ امروزي دارند چرا اين تپه براي احداث قلعه‌ي حكومتي انتخاب شده است. پاسخ را مي‌توان در دو مسئله جست. نخست اينكه اين تپه در كانون يك تجمع مسكوني قرار داشت و از اين لحاظ با وجود جمعيت در اطراف قلعه و دسترسي به آذوقه‌، توان دفاعي آن بيشتر از هر جاي ديگر بود. دوم اينكه تپه‌هاي ديگر فاقد آب بودند در حالي‌كه قلعه‌ي سنه با وجود جمعيت ساكن در اطرافش، به طور قطع از دير باز داراي آب بوده است. سليمان‌خان و ديگر جانشينان اردلاني او بعدها با افزايش جمعيت نسبت به احداث قنات‌هاي ديگر اقدام كردند.

سليمان‌خان اردلان، قلعه‌ي حكومتي خويش را بر بلنداي تپه‌ي «سنه» و در حصار ديواري بلند و سنگي كه شامل يك عمارت بزرگ بيروني كه بعدها به تالار نادري معروف شد و يك عمارت اندروني و نيز اصطبل و سربازخانه بود، ساخت. اين تركيب، كم و بيش تا زمان خسروخان بزرگ، (1165تا1205قمري-1752تا1790ميلادي) برقرار بود. خسروخان بزرگ اردلان در ايام حكومت خويش، عمارت بزرگ ديگري به نام خسرويه و يك عمارت به نام دفترخانه يا همان ديوان‌خانه براي انجام امور ديواني حكومت به اين مجموعه اضافه كرد. امان‌الله‌خان اردلان (1214تا1240ق-1799تا1825ميلادي) تعمير كاملي از ديوار دور قلعه به عمل آورد و برج‌هاي بزرگي در گوشه‌هاي قلعه به آن اضافه كرد و در جلوخان دروازه‌ي ورودي اين قلعه، ميدان بزرگي به نام قورخانه براي سكونت سربازان احداث كرد و در داخل قلعه، تالار ديگري به نام دلگشا به اين مجموعه اضافه كرد. مجموعه‌ي اين عمارت‌ها در كنار هم و به صورتL   مانند قرار داشت. در ضلع كوچك كه از شمال به جنوب قرار گرفته بود تالار خسروي قرار داشت و در ضلع بزرگ كه از غرب به شرق قرار گرفته بود، عمارت‌هاي نادري و دلگشا و اندروني در كنار هم قرار داشتند. حياط بزرگي در جلوخان شمالي اين عمارت‌ها قرار داشت. لبه‌ي شمالي حياط با ديوار قلعه مماس بود. ورودي دارالاياله در پشت عمارت خسروي و رو به غرب قلعه باز مي‌شد. تمام عمارت‌هاي دارالاياله داراي ايوان‌هاي بزرگ و بلند با ستون‌هاي مرمري بودند. از آنجا كه اين قلعه بر بلندي قرار داشت، ديوار سنگي اطراف قلعه، بسيار بلند و غيرقابل عبور بود. قسمتي از اين ديوار هنوز هم برجاي خود باقي‌ست.

سليمان‌خان در اطراف قلعه‌ي نوساز خويش، محله‌اي به نام «قَلا» (قلعه) يا «ناوقَلا» (داخل قلعه) براي سكونت خاندان اردلان و ديوانيان حكومت ايجاد كرد و اين محله را كه ارگ حكومتي در دل آن قرار داشت، با ديواري بلند محصور كرد. چهار دروازه براي اين محله ايجاد كرد. دروازه‌هايي كه هركدام به مناسبت جهتي كه بدان باز مي‌شدند، نامي در خور يافتند[21]:

  • دروازه‌ي شمالي كه بر روي تپه‌اي كوچك قرار داشت به نام دروازه‌ي تپوله معروف شد. اين دروازه به محله‌ي جورآباد باز مي شد. بعدها كه ديوار و دروازه‌ها برچيده شد و اين تپه‌ي كوچك مسكوني گرديد اين محدوده به سرتپوله معروف شد.
  • دروازه‌ي غربي كه به سمت قلعه‌ي چوالان شهرزور (واقع در نزديكي سليمانيه‌ي عراق امروزي) مي‌رفت به دروازه‌ي قلاچوالان مشهور شد. بعدها به خانه‌هاي ساخته شده در اطراف اين دروازه، محله‌ي قَلاچوالان اطلاق شد. ستوان ئوگرانوويچ نام اين دروازه را دروازه‌ي درّه نوشته است. 
  • دروازه‌ي جنوبي كه به رودخانه‌ي ناوبروان (ميان برو) و پل روي اين رودخانه به نام عبدالعظيم باز مي‌شد به نام دروازه‌ي عبدالعظيم مشهور شد. علت اين نام گذاري مشخص نيست. چنان مي‌نمايد كه شخصي به نام عبدالعظيم اين پل مشهور را ساخته باشد. امروزه اثري از اين پل باقي نمانده است. اين پل به محله‌ي قطارچيان راه داشت. ستوان ئوگرانوويچ نام اين دروازه را ابوالعظيم آورده است.
  • دروازه‌ي شرقي به سمت بازار راه داشت و به همين دليل به دروازه‌ي بازار مشهور شد.[22] ستوان ئوگرانوويچ نام اين دروازه را آقارحيم نوشته است. امروزه مردم قديمي از وجود يك پل قديمي به نام آقارحيم ياد مي‌كنند كه پانصدمتر بعد از بازار قرار داشته است و به قنات يا كاريز موسايي‌ها (كليمي‌ها) مشهور بود.

دروازه‌هاي اين محله تا اواخر دوره‌ي حكومت اردلان باقي بود اما پس از سقوط حكومت اردلان در سال 1284قمري اين دروازه‌ها نيز اندك اندك برچيده شد. ديوار خشتي دور اين محله تا اواخر دوره‌ي قاجاريه به صورت نيمه مخروبه باقي‌ بود اما به تدريج تخريب و به جايش خانه‌هاي جديد بنا شد تا اينكه در اوايل پهلوي اول به كلي از بين رفت. مسجد دارالاحسان، مسجد والي، عمارت مشيرديوان، عمارت آصف، عمارت موزه، عمارت سالارسعيد سنندجي، عمارت مجتهدي و ساختمان شهرداري در اين محله قرار دارد. 

در درون اين محله، هر قسمت براي خود نام مشخصي داشت مانند: قلعه يا درمال، قورخانه، نقاره‌خانه، ميدان والي، باغ فردوس، ناودومه‌كان، مسجد دودرگا (دو دروازه)، مال سه‌ييه‌كان(خانه‌ي سيدها)، قلاچوالان و مسجد والي و غيره ...

از آنجا كه هر كدام از اين محله‌ها براي خود قبرستان اختصاصي داشتند، مرده‌هاي اين محله را در قبرستان شيخان دفن مي‌كردند. اين قبرستان كه قديمي‌ترين قبرستان شهر به شمار مي‌آيد؛ به شهادت تاريخ‌نويسان دوره‌ي قاجاري، سنگ قبرهاي دوره‌ي سلجوقي با قدمت نهصدساله در آن وجود داشته است. عمده شهرت اين قبرستان به دليل وجود چهل مرده‌ي شيخان است كه برابر اعتقاد مردم به اصحاب صدر اسلام منسوب است. اما چنين بر مي‌آيد كه مربوط به زيارتگاه‌هاي زرتشتي است كه با گذشت زمان، تغيير هويت داده و بدين صورت درآمده است. ناگفته نماند برخي از خانواده‌هاي اردلان و تشيع و غيره از حجره‌هاي مرقد امام‌زاده پيرعمر جهت دفن مرده‌هايشان استفاده مي‌كردند. در محوطه‌ي مرقد امام‌زاده هاجره‌خاتون نيز كه توسط شيخ شكرالله‌شهبازي مرمت و احيا شده بود، خود او و برخي از نوادگانش دفن شد‌ه‌اند.

2- محله‌ي جَورآوا (جورآباد جبرآباد): چنان بر مي‌آيد كه اين كلمه مأخوذ از واژه‌ي جبرآباد باشد كه در كتاب‌هاي سيرالاكراد[23] و تحفه‌ي ناصري[24] به آن اشاره شده است.[25] وجه تسميه و شهرت اين محله بيشتر به خاطر بي‌بضاعتي ساكنان اوليه‌ي آن و نيز اسيران و گروگان‌هايي بودند كه از همان ابتدا در اين محل زندگي مي‌كرده‌اند. در جنگ‌هايي كه براي به تمكين كشاندن ايلات و عشاير نافرمان صورت مي‌گرفت؛ عده‌اي دستگير و يا به گروگان گرفته شده و در محله‌ي جورآباد تحت نظر اسكان داده مي‌شدند. آن عده از روستانشين‌هايي كه به نوبت از اطراف و اكناف به عنوان بيگارچي جهت انجام فعاليت‌هاي سنگين ساختماني و بيگاري به خدمت گرفته مي‌شدند، در محله‌ي جورآباد زندگي مي‌كردند. بر اين اساس مردم مي‌گفتند كه آباداني اين محله بر جور بنا شده است. از اين رو به آن جورآباد مي‌گفتند. مردم اين محله به نسبت ديگر محله‌هاي شهر، تا اندازه‌اي با مشكل كم آبي مواجه بودند و خانه‌هاي اين محله داراي معماري ساده و به دور از هرگونه ظرافت و نقش و نگار بود. مردم اين محل در ابتدا از لحاظ موقعيت مالي و اجتماعي فرودست‌تر از مردم ديگر محله‌ها بودند. سربازان دايمي،[26] پيشكاران، نوكران و خدمه‌ي اعيان‌هاي محله‌ي قلعه در اين محله زندگي مي‌كردند. كار و پيشه‌ي آنها رسيدگي به وظايف خود در خانه‌هاي اعيان نشين محله‌ي قلعه بود و خانواده و محل زندگي آنها در محله‌ي جورآباد بود. با گذشت زمان اين وضعيت تغيير كرد و سطح مالي مردم محله‌ي جورآباد بهتر شد و به همپاي ديگر مردمِ شهر رسيدند. اين محله از لحاظ وسعت محله جمعيت بزرگتر از ديگر محله‌هاي شهر بود. تراكم و فشردگي خانه‌هاي اين محله بيشتر از ديگر محله‌هاي شهر بود. بعدها در اوايل دوره‌ي پهلوي با احداث خيابان فرح، اين محله به دو نيم شد. قسمت قديمي و اصلي محله‌ي جورآباد، به محله‌ي فرح تغيير نام داد و قسمت غربي آن كه به نسبت جديدتر و تازه‌تر بود به همان نام جورآباد باقي ماند.

قبرستان اين محله، تايله بود كه در شمال شهر قرار دارد. نيمي از اين قبرستان دستخوش ساخت و ساز ساختمان‌هاي دولتي گرديد. خانواده‌هاي اهل تشيع، مردگان خود را در قبرستاني كه اندكي دورتر از تايله و در قسمت شرقي آن قرار داشت، دفن مي‌كردند. آنها اين قبرستان را گلشن نام نهاده بودند. امروزه آثاري از اين گورستان بر جاي نمانده و به جايش محله‌ي گلشن احداث شده است.  

3- محله‌ي بازار (آغه زمان): سليمان‌خان كه ايامي چند از عمر خويش را در اصفهان به سر برده بود با الهام گرفتن از بازار و ميدان نقش جهان اصفهان در انديشه‌ي تأسيس بازاري بزرگ به همان شيوه و اسلوب افتاد. او با كمك گرفتن از معماران و شيوه‌كاران اصفهاني، بازاري سرپوشيده با تاق‌هاي گنبدي و حجره‌هاي فراوان در چهار ضلع كه ميدان بزرگي در دل خود داشت؛ ساخت.[27] در اندك مدت اين بازار رونق گرفت و حجره‌ها در اختيار بازاريان قرار گرفت و در اندك مدت لبريز جنس شد. بازاريان براي سكونت خويش، محله‌اي در ضلع جنوبي بازار بنا نهادند. اين قسمت مسكوني بتدريج تا لبه‌ي ساحلي رودخانه‌ي ناوبروان وسعت يافت. بازاريان كه شامل تمام اصناف توزيعي مانند فروشندگان و توليدي مانند طلاسازان و خدماتي مانند آهنگران و غيره بودند در اين محله سكنا گزيدند. بعدها كه شهر به دليل مركزيت سياسي و اقتدار اميران اردلاني، به مركز اقتصادي بدل شد و رونقي تمام يافت؛ سيل مهاجرت تاجران و صنعتگران و پيشه‌وران از اطراف و اكناف به شهر سنه سرازير شد. اقليت مذهبي يهودي كه در كارهاي اقتصادي بسيار باتجربه و متمول بودند، به شهر سنه مهاجرت كردند و در محله‌ي بازار سكنا گزيدند. آنها در اندك مدت توانستند بخشي از بازار را در دست بگيرند و با مهارت‌هاي فراواني كه در زمينه‌هاي تجارت، طلاسازي، صرافي، رنگرزي، عطاري، طبابت و داروسازي داشتند، منشأ خدمات فراواني شدند و از اين لحاظ شهر سنه را ويژه ساختند. مسيحي‌هاي كلداني عراق كه پيشتر در دشت‌هاي شمالي عراق سكونت داشتند و در ايام جنگ‌هاي عثماني با كشورهاي اروپايي، متحمل اذيت و آزار و اذيت فراواني مي‌شدند به امن حكومت اردلان‌ها در سنه پناه آوردند. آنها بلافاصله به كار و كاسبي در بازار مشغول شده و در محله‌ي بازار سكونت گزيدند.[28] اين اقليت‌ها با حُسن‌ همجواري و نيز مردم‌داري توانستند نقش مهم در شهروندي خويش ايفا كنند. به گونه‌اي كه مردم شهر از هر دين و كيشي كه بودند در كنار هم زندگي مي‌كردند و برادرانه غمخوار هم بودند. اين محله نيز با رونق بازار و مهاجرت تجار فراواني كه از اطراف و اكناف به سنه مي‌آمدند، به سرعت وسعت پيدا كرد. به طوريكه بخش جنوبي اين محله تا لبه‌ي رودخانه‌ي «ناوبروان» رسيده بود. بعدها به دليل باغ مشجر و زيبايي كه تاجر معروفي اهل روستاي كيلانه به نام ميرزا ‌زمان ـ كه بعدها به آغه‌زمان مشهور شد ـ در لبه‌ي اين رودخانه احداث كرده بود، نام اين محله به «آغه‌زمان» تغيير يافت. بازار بزرگ و سرپوشيده‌اي كه در چهار ضلع مربع مانند كشيده شده بود و ميدان بزرگي در دل خود داشت، بتدريج دچار دگرگوني شد. اين ميدان كه محل فعاليت صنف‌هاي خدماتي مانند نعل‌بندها، حيوان‌فروش‌ها، آهنگرها، مسگرها، رنگرزها، بندفروش‌ها، چيلانگرها، قصاب‌ها و غيره بود بتدريج حجره بندي و داراي سقف شد. بازار داراي چهار دروازه‌ي شرقي و غربي بود و در وسط هر ضلع از اين بازار يك خروجي ايجاد كرده بودند كه هركدام از اين خروجي‌ها به يك كاروان‌سرا راه داشت كه در بيرون از بازار و چسبيده به آن بنا شده بود. در اوايل دوره‌ي پهلوي، با احداث خيابان سيروس از شرق به غرب، بازار مربعي شكل از وسط به دو نيم شد و كاروانسراهاي شرقي و غربي تخريب و به خيابان تبديل گرديد. اين خيابان جديد باعث شد كه محله‌ي بازار به دو قسمت تبديل گردد. نيمه‌ي جنوبي به نام آغه‌زمان باقيماند و نيمه‌ي شمالي كه بعدها وسعت پيدا كرد به چهارباغ مشهور شد. قسمتي از اين محله به دليل سكونت خانواده‌هايي از طايفه‌ي گلباغي، به محله‌ي گلباغي‌ مشهور بود.

بازار بزرگ شهر، مسجد داروغه، حمام خان، حمام عبدالخالق و كاروانسراي شرف‌الملك و چند عمارت قديمي هنوز در اين محله باقيمانده است.

قبرستان مردم اين محله، گورستان پيرمحمد بود كه اينك بخش اندكي از آن باقي‌مانده است. اقليت‌هاي مذهبي هريك براي خود قبرستان جداگانه‌اي داشتند. كليمي‌ها مردگان خود را در تپه‌ي بهارمست[29] دفن مي‌كردند. آنها از اوايل دوره‌ي پهلوي دوم، مرده‌هاي خود را به تهران انتقال دادند. مسيحي‌ها مرده‌هاي خود را در جنوب شهر و در باغي به نام «باوي» دفن مي‌كردند. آنها نيز مانند كليمي‌ها مردگان خود را به تهران بردند. اكنون قبرستان كليمي‌ها و مسيحي‌ها به منطقه‌ي مسكوني بدل شده و نمانده است.

4- محله‌ي قطارچيان:  پس از آنكه اردلان‌ها سنه را به عنوان ميرنشين خويش انتخاب كردند بيشتر از آنكه يك مركز سياسي به حساب آيد به يك مركز بسيار فعال اقتصادي بدل شد. انبوه توليدات كشاورزي و لزوم جابجايي آنها مستلزم وجود سامانه‌ي فعالي از چاپار پايان انبوهي بود كه هر لحظه قادر به فعاليت باشد[30]. از اين رو در ابتدا آن دسته از كساني كه داراي باركش‌هايي مانند قاطر و الاغ  بودند به دليل لزوم دسترسي و نيز رسيدگي دايم به حيوانات باركش در كنار خويش، در محله‌ي جداگانه‌اي سكنا گزيدند. چون در هنگام حمل و نقل، حيوانات باركش را به صورت قطار پشت سر هم رديف كرده و به راه مي‌انداختند و هركدام از حيوان‌داران داراي چندين قطار از اين باركش‌ها بودند به آنها قطارچي مي‌گفتند و محله‌ي آنها به قطارچيان مشهور شد[31]. البته اين روال چندان نپاييد و به سرعت دچار تغيير و دگوگوني شد. زيرا بعد از مدتي نظام حمل و نقل به دليل صرفه‌جويي در زمان و مسافت، تغيير كرد. مالكين زمين‌هاي كشاورزي با تعيين پيشكاران و ضابط‌هاي متعدد، نظارت مستقيم خود را كاهش داده و تمام محصولات كشاورزي را در همان محل، انبار و يا به مقصد‌هاي مورد نظر بارگيري مي‌كردند. از اين رو بخش زيادي از قطارچي‌ها ناچار به نقل مكان و اسكان دايمي در كنار دهستان‌هاي بزرگ شدند. آن بخش از قطارچي‌ها كه در شهر ماندند به انجام امور حمل و نقل اقتصادي شهر مي‌پرداختند و مال‌التجاره‌هاي تاجران شهر را جابجا مي‌كردند. عده‌اي كه كارشان فروش انواع دام بود و تا اوايل دوره‌ي پهلوي بازار پر رونقي داشتند در قسمت غربي محله‌ي قطارچيان سكونت داشتند و دام‌هاي آماده‌ي فروش را در كنار خود مراقبت مي‌كردند. با وجود سكونت خانواده‌ها‌ي ثروتمند و بانفوذي چون خانواده‌ي وكيل‌ها و بسياري از مشايخ و علما از جمله غياثي‌ها و مردوخي‌ها در اين محله، اما نام آن همچنان تا به امروز به همان صورت اوليه قطارچيان باقي‌مانده و تغييري نكرده است. عمارت‌هاي بزرگ و سه‌گانه‌ي وكيل‌السلطان، وكيل‌الملك و وكيل‌الممالك با حمام و مسجد همراهش و نيز عمارت آيت‌الله‌ مردوخ در اين محله قرار دارد. 

مردم اين محل مردگان خود را به دشت كوچك پاي تپه‌اي كه در غرب شهر قرار داشت و نام آن باوه‌جان بود، مي‌بردند. اين تپه را مرحوم شرف‌الملك به دليل همجواري با عمارت خسروآباد از مرحوم نادرمحمدبيگ (جد ثنايي‌ها) خريداري كرد. نادرمحمدبيگ با پول اين تپه، راسته مغازه‌های اطراف مسجد طوبي‌خانم را در قطارچيان احداث كرد. شرف‌الملك به تپه‌ي باوه‌جان خيلي علاقه داشت. در بالاي تپه براي خود آرامگاه بزرگي احداث كرد. مرحوم شرف‌الملك و ملااحمد نودشه در اين مقبره دفن شدند كه به همين دليل به تپه‌ي شرف‌الملك مشهور شد. چندان نگذشت كه شيخ محمدباقر غياثي نيز فوت كرد و او را در همين تپه دفن كردند. آرامگاه مجلل و بزرگي در كنار مقبره‌ي شرف‌الملك بر قبر او احداث كردند كه امروزه مطاف اهل دل است. به همين دليل مردم اين تپه را تپه‌ي شيخ‌محمدباقر مي‌گويند. امروزه قبرستان قديمي دامنه‌ي اين تپه، به مدرسه و منطقه‌ي مسكوني بدل شده است.

 

محله‌هاي جديد

به جرأت مي‌توان گفت كه در تركيب كلي محله‌هاي شهر سنه از ابتدا تا سال 1309قمري (1891م) هيچ گونه تغييري  حاصل نشد. تغييرات عمده‌ي ايجاد شده در اين محله‌ها فقط در افزايش وسعت و تراكم خانه‌ها بوده است. در سال 1309 قمري ـ كه حكومت كردستان در اختيار حسنعلي‌خان اميرنظام گروسي[32] قرار گرفت ـ از روي خيرخواهي اقدام به ايجاد محله‌ي تازه‌اي نمود و از اين تاريخ به بعد محله‌هاي جديد يكي پس از ديگري در شهر ايجاد شد:

محله‌ي احسان آباد (تازه آباد): جذاميان شهر تا به آن روز بي‌هيچ رعايتي با مردم آميختگي داشتند و عليرغم احتراز مردم از ارتباط با آنها، به دليل رحم و شفقت و انگيزه‌هاي انسان‌دوستانه، كسي با آنها كاري نداشت و آنها در كوچه و بازار به راحتي تردد داشتند. همواره افراد خيّر به جد در رفع مشكل غذا و پوشاك آنها مي‌كوشيدند. برابر توضيحي كه علي‌اكبر وقايع نگار در كتاب مرآت ظفر مي‌دهد جذاميان در آمد و شد ميان شهر هيچ مانع و محذوري نداشتند.[33] لذا اميرنظام گروسي كه مردي دنيا ديده و باتدبير و روزگاري سفير ايران در فرانسه و انگستان بود؛ با مضرات سرايت اين بيماري آشنايي كامل داشت، در نيم فرسخي غرب شهر و در كنار محله‌ي قطارچيان، محله‌ي تازه‌اي به نام احسان‌آباد ايجاد كرد و جذامي‌هاي شهر را به زور به آنجا انتقال داد. مردم كه از ابتداي تأسيس شهر سنه تا به آن روز فقط چهار محله داشتند و محله‌ي تازه‌اي به خود نديده بودند، اين محله را تازه آباد ناميدند. اين نام تا به امروز بر اين محله باقي‌مانده است. جذاميان رفته رفته بعد از عزل اميرنظام گروس از حكومت كردستان دوباره به ميان شهر برگشتند و در مراحل بعدي دوباره از شهر به جاهاي ديگر منتقل شدند. اما مردم اندك اندك در محله‌ي تازه‌آباد به خانه‌سازي پرداختند به گونه‌اي كه بتدرج وسعت يافت و به محله‌اي آباد و پر رونق بدل شد.

محله‌ي گله‌خان: اين محله در قسمت شرق محله‌ي بازار ايجاد شد. بعد از انقلاب مشروطه در ايران، تمام خاك كشور به صحنه‌ي جنگ و جدال‌هاي خونين بدل شد. پس از روي كار آمدن احمدشاه، به دليل بي‌كفايتي و خامي شاه، ناامني و جنگ‌هاي داخلي به اوج خود رسيد. در اواخر دوره‌ي قاجاريه و در زمان نخست وزيري وثوق‌الدوله،  شخصي به نام شريف‌الدوله[34] والي كردستان گرديد. او به بهانه‌ي ايجاد نظم و امنيت اقدام به قلع و قمح عشاير كردستان نمود. آنها را با فريب و نيرنگ به داخل شهر كشانيد و بسياري از آنها اعدام نمود. اندكي پس از اين ماجرا، احمدشاه از سلطنت معزول شده و سلطنت قاجاريه منقرض گرديد و به جايش رضاشاه پهلوي به سلطنت رسيد. او از همان ابتدا براي ايجاد يك دولت مركزي قدرتمند، بنا را بر خلع سلاح و تخته قاپو[35] كردن عشاير ايران نهاد. سپهبد اميراحمدي[36] از طرف او به كردستان و كرمانشاه آمد و با خشونت بسيار و نيز با غدعه و نيرنگ، به خلع سلاح و تحته‌قاپو كردن عشاير پرداخت. بسياري از رؤساي عشاير كه در برابر او مقاومت كردند در جنگ با او  كشته و يا در زندان قصر تهران گرفتار شدند. اين كار باعث شد مابقي عشاير، از در تمكين وارد شده و به اين دستور گردن نهند. بسياري از اين عشاير كه از ديرباز و قديم‌الايام با هم به دليل اختلاف‌هاي قبيله‌اي، در دشمني و كينه‌ي ديرينه بودند؛ پس از خلع سلاح عمومي، چون قدرت دفاعي خود را از دست داده بودند، از بيم كين‌خواهي رقيبان، ناچار به مهاجرت به شهرهاي بزرگ شدند تا در پناه حكومت ايمني يابند. برخي از سران عشاير كردستان پس از اين اتفاق ناچار به مهاجرت به سنه شدند. اينان كه تا به آن روز غير از جنگاوري، شكار، دامداري و كوچ، كار ديگري نداشتند، با اندوخته‌ي مختصري كه داشتند به كسب و كار پرداختند و در انتهاي شرقي محله‌ي بازار يا همان آغه‌زمان، سكونت گزيدند و به فروش دام كه در آن تبحر خاصي داشتند، پرداختند.[37] محل اسكان اين دسته از عشاير به دليل وجود انبوه گله‌ي دام‌هاي متعدد، به گله‌خان مشهور شد.

محله‌ي چهارباغ: بازاري‌هاي سنه كه تا به آن روز در محله‌ي بازار يا همان آغه زمان سكونت داشتند پس از اسكان عشاير در محله‌ي گله‌خان و ورود برخي از اين عشاير به بازار تا اندازه‌اي دچار مشكل شدند. براي درك اين موضوع بايد به طور مختصر گفت كه بازاري‌ها و ديگر مردم شهر، در نظام شهري با وجود تنوع‌هاي فراوان نژادي، مذهبي و طايفه‌اي در نهايت حسن‌همجواري و تعامل مي زيستند. از اين رو بسيار آرام و خونگرم و خونسرد و در يك محيط پر از تعانل زندگي كرده و بار آمده بودند. اين خصلت در همسايگي عشايري كه در كوه و دشت بار آمده و بسيار پرجنب و جوش، پر هياهو، جنگنده و چالاك و فعال بودند و از روي ناچاري به سكونت در شهر روي آورده بودند؛ جمع نمي‌آمد. اين اختلاف فرهنگي باعث شد تا بازاريان در انديشه‌ي محله‌ي تازه‌اي براي خود باشند كه اندكي از اين شلوغي و هياهو در امان باشند. آنان كه از تمكن مالي كافي برخوردار بودند به راحتي توانستند محله‌ي جديد چهارباغ را براي خود بنا نهند. اين محله‌ي جديد در اصل باغ بسيار بزرگي بود كه پيش‌تر به آن باغ‌ ميدان مي‌گفتند و در زمان زنديه، توسط خسروخان بزرگ اردلان ـ پدر امان‌الله‌خان بزرگ ـ به تقليد از چهارباغ اصفهان از نو ساخته شده و به وسيله‌ي دو خيابان به چهار قسمت تقسيم شده بود. اين باغ پر درخت و بسيار آباد كه در كتب تاريخي چندبار به آن اشاره شده است و مستوره اين باغ را در خاطرات كودكي خود، بسيار پر درخت و آباد  توصيف مي‌كند؛[38] بعد از مرگ خسروخان رو به ويراني نهاد. هر چند در زمان حكومت واليان بعد از خسروخان نيز به آن اعتنايي نشد اما نام چهارباغ و خيابان‌هاي آن به همان شكل پيشين باقي‌مانده بود. از اين رو مردم بازار با رعايت و حفظ فرم خيابان‌هاي اين باغ، محله‌ي جديد خود را بنا نهادند. محله‌اي كه خانه‌هايش تازه و با فرم معماري دوره‌ي اول پهلوي ساخته شده بود و بر عكس ديگر محله‌ها داراي كوچه‌ها و خيابان‌هاي منظم و مستقيم بود و به نام چهارباغ مشهور شد. با نقل مكان بازاري‌ها از محله‌ي آغه‌زمان به چهارباغ، به سرعت محله‌ي جديد رونق گرفت و رو به آباداني نهاد.  

محله‌ي بردشت و پيرمحمد: اين دو محله كه در فاصله‌ي كمي از كنار هم قرار دارند در اصل در اطراف محله‌ي بازار يا همان آغه‌زمان ايجاد شدند و مي‌توان گفت كه دنباله‌ي محله‌ي بازار و آغه‌زمان هستند. البته محله‌ي پيرمحمد اندكي قديمي‌تر از محله‌ي بردشت است. اين دو محله از اوايل دوره‌ي پهلوي اول به بعد مسكوني شد. اما تراكم و تعداد خانه‌ها در اين دو محله اندك بود[39]. پس از اصلاحات ارضي در سال 1342 شمسي (1963م) كه سيل مهاجرت روستاييان اطراف به شهر سنه آغاز شد، جمعيت و تعداد خانه‌هاي اين دو محله به سرعت افزايش يافت. وجه تسميه محله‌ي پيرمحمد به دليل وجود آرامگاه امامزاده پيرمحمد بر روي تپه‌اي با همين نام است. بردشت در اصطلاح محلي به معناي دشت كوچك، اسمي بود كه مردم قديم سنه از همان ابتدا به دشت كوچك و مختصري كه مابين محله‌ي آغه‌زمان و تپه‌ي توس‌نوذر قرار داشت نهاده بودند. اين دشت كه شيب مختصري داشت و در محيط پر از تپه و ماهور سنه و اطراف آن بسيار به چشم مي‌آمد، عليرغم كوچكي بسيار زيبا و سرسبز بود. هنگامي‌كه اين دشت مسكوني شد نام بردشت بر روي آن باقي ماند.

پس از سال 1342 شمسي كه قانون اصلاحات ارضي به اجرا درآمد و مالكين روستاها كه در شهر سكونت داشتند، تا مدت‌ها همان هزينه‌هاي سنگين اداره‌ي زندگي خود را متكفل بودند و از سويي عمده‌ي املاك و درآمد خود را از دست داده بودند، براي تأمين مخارج خود، تصميم به فروش املاك و باغ‌هاي خود در اطراف شهر گرفتند. اين زمين‌ها به قطعه‌هاي كوچك تقسيم گرديد و به سرعت به فروش رفت و بتدريج مسكوني شد و محله‌هاي جديد را پديد آوردند. محله‌هايي كه از 1342 شمسي به بعد احداث شدند به شرح زير است. ناگفته نماند كه از لحاظ زماني نمي‌توان ترتيب دقيقي براي ايجاد اين محله‌ها قائل شد، زيرا شتاب مهاجرت روستاييان به شهر و لزوم خانه‌سازي آن‌چنان بالا بود كه محله‌ها همزمان و به سرعت ساخته شدند. 

محله‌هاي صفري، قوپال، خسروآباد، شريف‌آباد، ادب، شالمان، ژاندارمري و نظام‌آباد در اواخر دوره‌ي پهلوي دوم به تدريج احداث شدند.

محله‌هاي غفور، حاجي‌آباد، تقتقان، كارآموزي، كاني كوزله، گلشن، عباس‌آباد، فرجه،  شهرك نور، مبارك‌آباد، صادق‌آباد، تكيه و چمن، مسناو، ظفريه، شهرك سعدي،‌ بهاران، شهرك كشاورز، شهرك پيام، دگران و خانقاه بعد از انقلاب ساخته شدند.

از اوايل دهه‌ي شصت، مردم از دفن مردگان خود در قبرستان‌هاي داخل شهر منع شدند و از اين تاريخ گورستاني بزرگ در شرق شهر در كنار روستاي آساوله به نام بهشت محمدي براي اين‌كار در نظر گرفته شد كه اكنون گورستان عمومي شهر مي‌باشد.

 مردم  سنه:

 

به جز از طايفه‌ي زرينه‌كه‌وش (زرين كفش) كه قبل از سال 1046 قمري- 1636 ميلادي در سنه سكونت داشتند همه‌ي مردم سنه‌ي امروزي، از اطراف و اكناف به سنه آمده و ماندگار شده‌اند. دليل ماندگاري آنان را علاوه بر شرايط اقليمي مناسب از لحاظ پاكي آب و هوا و اعتدال در سرما و گرما؛ مي‌توان در تمركز سياسي و به تبع آن وجود امنيت اجتماعي و رونق اقتصادي دانست كه هر مهاجري را در اندك مدت به آرامش، مكنت و ثروتي در خور مي‌رساند. برخي ديگر از مهاجران، طالبان علم و دانشي بودند كه براي استفاده از محضر دانشمندان و عالمان سنه و بهره‌مندي از امكانات ويژه‌ي مدرسه‌هاي ديني و طلبه‌هاي مقيم آنجا كه از طرف بزرگان شهر تأمين مي شدند؛ به سنه مي‌آمدند و پس از به پايان رساندن درس، تشكيل خانواده داده و در شهر ساكن مي‌شدند و خود مسجد و مدرسه‌ي تازه‌اي بنا مي‌نهادند. مانند مشايخ كاني‌مشكاني ( كه مرحوم يحيي معرفت، استاد برهان‌الدين حمدي و خانم دكتر مهين‌دخت معتمدي از نوادگان اين خانواده به شمار مي‌آيند)، مشايخ كاشتري (كه مرحوم شيخ‌حبيب‌الله كاشتري، بابا مردوخ روحاني، ماجد مردوخ‌روحاني از اين خانواده‌اند.) علماي دشي يا دشه (كه ملاعبدالله دشي، مولانامحمود مفتي، علامه احمد مفتي‌زاده و دكترصديق مفتي‌زاده از اين خانواده‌اند.) علماي مدرس گرجي، علماي ماسان، علماي نيري، منبري و غيره.

مشايخ و خليفه‌هاي بزرگي همچون شيخ‌شكرالله شهبازي، شيخ محمدباقر غياثي، شيخ سليم ضياءالديني، شيخ ابراهيم ديانت و شيخ‌سلام سور، خليفه فتاح، خليفه‌كريم كه برخي در اصل سنه‌اي بودند، پس از طي مراحل سير و سلوك، به سنه مي‌آمدند و براي ترويج و ارشاد طريقت عرفاني خود اقدام به تأسيس خانقاه و مسجد مي‌نمودند.

 تنوع طايفه‌اي و مذهبي و عرفاني مردم سنه، از آنان مردمي خونگرم و مهمان‌نواز ساخته بود. آنها در كنار هم در نهايت تعامل و حسن همجواري مي‌زيستند. سنه‌ي امروزي، تركيبي از خانواده‌ها و تيره‌هايي هستند كه از شهرها و روستاها و عشاير سراسر كردستان بدين‌جا آمده و اقامت گزيده‌اند. ناگفته نماند كه به جز كليمي‌ها كه بومي منطقه‌ي كردستان بودند، باقي اقليت‌ها مانند خانواده‌هاي اهل تشيع، مسيحي، بهايي و برخي از تاجران و معماران، از راه‌هاي دوري مانند اصفهان، همدان، تبريز و كرمانشاه بدين‌جا آمده‌اند. بابان‌ها و برخي عشاير كردستان از عثماني (عراق و تركيه‌ي امروزي) به سنه نقل مكان كرده‌اند. بيشترين مهاجران عشايري در شهر سنه، از طايفه‌هاي گلباغي، جاف، مندمي، چرادولي (چهاردَولي)، تيلكو، ولدبيگي، قمري، تاري‌مرادي، طايفه‌هاي متعدد اورامان تخت و لهون و غيره هستند. در دوران قاجاري، عده‌اي از گرجي‌هاي گرجستان نيز‌ به شهر سنه مهاجرت كردند. علت مهاجرت آنها جنگ‌هاي ايران و روس بود كه برخي از گرجستاني‌ها را به ايران پناهند كرد. در دوران انقلاب شوروي به سال 1917 نيز عده‌اي ديگر از گرجي‌ها به سنه مهاجرت كردند. در زمان جنگ جهاني اول عده‌اي از ارامنه‌ي سرزمين‌هاي شرقي عثماني به دليل كشتار و قتل عام به وسيله‌ي ترك‌ها، ناچار به مهاجرت شدند. تعداد كمي از اين مهاجرين به سنه آمدند و برخي براي هميشه ماندگار شدند. (وضعيت اسفناك آوارگان ارمني مايه‌ي مثل معروفي در نزد مردم سنه شده است. امروزه در سنه به كسي كه در فلاكت و بيچارگي افتاده باشد «ارامنه» مي‌گويند.)

 

 در شهر سه طبقه مردم وجود داشتند:

طبقه‌ي اول: خان‌هاي اردلان، وكيل‌ها، وزيري‌ها، صاحب‌منصبان ديوان حكومتي، مشايخ و ملاهاي مردوخي و شيخ‌الاسلامي، بزرگان و سرداران لشكري، روحانيان و مشايخ طريقت، (وجه مشترك اين گروه داشتن ثروت يا مقام و منصب در ديوان حكومت و يا احترام و مقام معنوي)

طبقه‌ي دوم: بازاريان، تجّار، بازرگانان، كاروان‌سرا دارها، خرده مالكان زمين‌دار

طبقه‌ي سوم: سربازان جزء حكومتي، صنعت‌گران، صاحبان حرفه‌هاي خدماتي از قبيل قاپچي‌ها و مهتران تا نجاران و دباغچي‌ها و غيره

لازم به ذكر است كه در نظام طبقاتي شهر سنه، با اينكه روستاييان تمايلي به شهرنشيني نداشتند و قناعت به زندگي مشقت بار روستايي را بر زندگي شهري ترجيح مي‌دادند، اما استقبال چنداني از حضورشان در شهر نمي‌شد. مايحتاج ضروري آنها در زمينه‌ي ابزار و مواد كشاورزي ‌و باغ‌داري توسط مالكان و ضابط‌هاي آنها تأمين مي‌شد و در ساير موارد، دستفروشان دوره‌گرد نيازهاي آنان را برطرف مي‌كردند. در صورت نياز به حضور يك روستايي براي انجام خدمت‌هاي عديده از قبيل بيگاري و خدمتكاري، بايد احضار مي‌شد. حضور آنان در شهر موقتي بود.

تا پايان دوره‌ي حكومت اردلان‌ها، لقب‌هاي هر خانواده مخصوص به آن خانواده بود و هيچ خانواده‌ي ديگري حق استقاده از آن را نداشت. به عنوان مثال لقب «خان» فقط به خانواده‌ي اردلاني‌ها، لقب «بيگ» به وكيلي‌ها، لقب «ميرزا» به وزيري‌ها، لقب «شيخ» به خانواده‌ي مردوخي‌ها، لقب «ملا» به خانواده‌ي موالي، لقب «سيد» به خانواده‌ي سادات شيخ‌الاسلام خورخوره، سادات و مشايخ باينچوب و امروله، صلوات‌آباد، كلجي، پيرخضراني و لقب «آقا» به ساير خانواده‌هاي متعين و صاحب نفوذ مانند قادري‌ها اطلاق مي‌شد. بعد از سقوط حكومت اردلان‌ها به تدريج پاي القاب حكومت قاجاري مانند ديوان و ملك و دوله و ممالك و سلطنه و غيره به كردستان باز شد و لقب «خان» تقريباً براي هر بزرگ عشاير و خرده مالك معمولي عمومي گرديد. يعني به هر كس كه مالك و يا صاحب مقامي درخور بود، اطلاق مي‌گرديد. لقب شيخ نيز به هركس كه اجازه‌نامه‌ي ارشاد و تبليغ طريقت عرفاني را از هر كدام از مشايخ صاحب نام را كسب مي‌كرد اطلاق مي‌گرديد. ناگفته نماند كه لقب شيخ در منطقه‌ي كردستان به فرزندان مشايخ نيز منتقل مي‌شد.

 

زبان مردم سنندج

زبان مردم سنندج، كردي با لهجه‌ي سوراني جنوب است. اين لهجه با مختصر تفاوتي كه با لهجه‌ي سليماني و مهابادي دارد به لهجه‌ي اردلاني معروف است. اين لهجه از لحاظ ساختاري به سوراني بسيار نزديك است اما در متن خود داراي لغت‌هاي فراواني از لهجه‌ي گوراني (اورامي) است. علت آن را مي‌توان در خاستگاه اورامي اردلان‌ها (كه از كوه‌هاي اورامان آمدند) و حضور اورامي‌ها در شهر دانست.[40]  ناگفته نماند از آنجا كه بخشي از شاخه‌ي لهجه‌ي گوراني زازايي مي‌باشد و اين لهجه در دياربكر و ارزنجان و آن حوالي تلفظ مي‌شود و از طرفي نيز اردلاني‌ها پيش‌تر، در سده‌ي ششم قمري از دياربكر به اورامان آمدند مي‌توان علت وجود لغت‌هاي گوراني را تا حدي تفسير كرد. اين لهجه بسيار شيرين و لطيف است و سرشار از ضرب‌المثل، حكايت و پند و اندرز و نكات حكمي است. متأسفانه هجمه‌ي رسانه‌هاي ارتباط جمعي، با ورود لغات فارسي، ضربه‌هاي فراواني به اين لهجه زده است.

 

آداب و رسوم مردم سنه:

مردم سنه از ديرباز داراي آيين‌ها و مراسم خاص خود بوده‌اند كه در نگهداري و اجراي آن نهايت دقت و وفاداري را داشته‌اند. سنت‌هايي كه ريشه در آيين‌هاي كهن باستاني بوميان زاگرس‌نشين دارد و به طور كلي در دو رديف طبقه‌بندي مي‌شوند:

  1. آداب ملي و باستاني و اجتماعي كه ريشه در آداب و رسوم آريايي‌هاي زاگرس نشين دارد و بعد از اسلام نيز به همان شيوه‌ي قديمي با اندك تفاوت‌هايي تا امروز اجرا شده است. مانند چهارشنبه سوري(كُله)، نوروز، سيزده بدر، شب يلدا (چله‌ي زمستان)، جشن ازدواج و تشريفات مفصل و دقيق آن، ولادت نوزاد و تشريفات زائو، مراسم شب هفت نوزاد، چله‌بُري نوزاد، ختنه‌سوران، ...
  2. جشن‌هاي مذهبي مانند عيد فطر و قربان، نماز جماعت و شب‌هاي رمضان (نماز تراويح)، شب‌هاي قدر، معراج (27 رجب) و برات (نيمه‌ي شعبان)، ولادت حضرت محمد(ص)، عزاداري و كفن و دفن و شب چله‌ي مرده‌ها‌، ...

جمعيت مردم سنه در دوره‌هاي تاريخي:

 

 

جمعيت

خانوار

مآخذ

1267قمري (1851م) 1230شمسی

10.240

2050

ستوان ئوگرانويچ، اسناد تصويري شهرهاي ايراني دوره‌ي قاجار

1295قمري ـ 1257 شمسی

24.744

5480

حديقه ناصري ص25

1309قمري ـ 1271 شمسی

30.744

6480

حديقه ناصري ص25

1319قمري ـ 1280 شمسی

32.000

7500

تحفه ناصري ص20

1337قمري ـ 1298 شمسی

35.000

ـ

تاريخ مردوخ جلد دوم ص50

1312شمسي

25.000

ـ

تاريخ مردوخ جلد دوم ص50[41]

1335شمسي

40.641

7900

سازمان آمار ايران

1345شمسي

54.578

11106

سازمان آمار ايران

1355شمسي

95.872

_

سازمان آمار ايران

1365شمسي

204.537

_

سازمان آمار ايران

1375شمسي

277.808

_

سازمان آمار ايران

1385شمسي

417.177

_

سازمان آمار ايران

1395 شمسی

501.402

_

سازمان آمار ایران

 

 

 

واليان اردلاني و سال‌شمار آغاز و پايان حكومت آنان[42]  به هجري قمري و ميلادي

 

 

واليان اردلان

قمري

ميلادي

1

بابا اردلان

564 606

1168 - 1209

2

كلول بيگ اردلان

606 629

1209 - 1231

3

خضر بيگ اول اردلان

629 663

1231 - 1264

4

الياس بيگ اردلان

663 710

1264 1310

5

خضر بيگ دوم اردلان

710 740

1310 - 1339

6

حسن بيگ اردلان

740 784

1339 1382

7

بابلول بيگ اردلان

784 828

1382 1424

8

منذر بيگ اردلان

828 862

1424 1457

9

مأمون بيگ اول اردلان

862 900

1457 1494

10

بگه بيگ اردلان

900 942

1494- 1535

11

مأمون بيگ دوم اردلان

942 945

1535 1538

12

سرخاب بيگ اردلان

945 975

1538 1567

13

سلطان علي بيگ اردلان

975 978

1567 - 1570

14

بساط بيگ اردلان

978 986

1570- 1578

15

تيمور خان اردلان

986 998

1578 - 1589

16

هلوخان اردلان

998- 1025

1589- 1616

17

خان احمد‌خان اول اردلان

1025 - 1046

1616 1636

18

سليمان‌خان اردلان

1046- 1066

1636 1655

19

كلب‌علي‌خان اردلان

1066- 1082

1655- 1671

20

خان‌احمد خان دوم اردلان

1082- 1089

1671- 1678

21

خسروخان اول اردلان

1089- 1107

1678- 1695

22

خان محمد  اردلان

1107 - 1121

1695- 1709

23

عباس‌قلي‌خان اردلان

1121 1129

1709- 1717

24

علي‌قلي‌خان اردلان

1129 1143

1717- 1730

25

سبحان‌وردي‌خان اردلان

1143- 1162

1730- 1749

26

مصطفي‌خان اردلان

1149- 1153

1736- 1740

27

خان احمدخان سوم  اردلان

1153- 1161

1740- 1748

28

حسن‌علي‌خان اردلان

1162- 1164

1749- 1751

29

كريم خان اردلان

1164- 1170

1751- 1757

30

خسروخان بزرگ اردلان

1170 - 1205

1757-1790

31

لطفعلي‌خان اردلان

1205 1209

1790-1794

32

حسن‌علي‌خان اردلان

1209 1214

1794-1799

33

امان‌الله خان بزرگ اردلان

1214 1240

1799-1825

34

خسروخان ناكام اردلان

1240- 1250

1825-1834

35

رضاقلي‌خان اردلان

1250- 1265

1834-1849

36

امان‌الله‌خان دوم (غلام‌شاه خان) اردلان

1262- 1284

1846-1867

 

برخي از منابع و مآخذ:

  1. احمد ميرزا عضدالدوله. تاريخ عضدي چاپ اول نشر آفرينه
  2. وزارت مسكن و شهرساري. در جستجوي هويت شهري سنندج، مسكن و شهرسازي.
  3. دكتر عماد‌الدين دولتشاهي. كتاب جغرافياي غرب ايران در اوستا (كوه‌هاي ناشناخته‌ي اوستا) چاپ 1363. نشر نقش جهان
  4. دكتر علي رخزادي آواشناسي و دستور زبان كردي. چاپ 1379. نشر ترفند
  5. امير شرف‌خان بدليسي. شرفنامه بدليسي چاپ 1373 به تصحيح محمدعباسي
  6. مينورسكي مجله چيستا، شماره‌ي 58 مقاله‌ي سيسر نوشته با ترجمه منصور گودرزي
  7. خالد منصوري. مصاحبه در مورد شرح و معناي «سنه»
  8. مستوره اردلان-  تاريخ اردلان. تصحيح و تحشيه ناصرآزادپور چاپ 1325 نشر بهرامي
  9. مستوره اردلان -  تاريخ الاكراد تصحيح جمال احمدي‌آيين
  10. مستوره اردلان -  شرعيات. جمال احمدي‌ايين و نويد نقشبندي
  11. جمال احمدي‌آيين. رمان مستوره-  برگ‌هايي از تاريخ سر به مهر
  12. صابر وفايي، كارشناس ارشد باستان‌شناسي ميراث فرهنگي كردستان. بخشي از يك مصاحبه‌ درباره پيشينه‌ي سنندج
  13. ياقوت حَمَوي. معجم‌البلدان جلد سوم ص 216.
  14. دكتر نويد نقشبندي چكيده‌ا‌ي از مقاله‌ي سيسر
  15. علي اكبر وقايع نگار- مرآت ظفر به تصحيح رئوف توكلي چاپ اول 1364
  16. علي اكبر وقايع نگار- حديقه‌ي ناصريه به تصحيح رئوف توكلي چاپ اول 1381
  17. ميرزاشكرالله سنندجي تحفه‌ي ناصري به تصحيح دكتر حشمت الله طبيبي  چاپ دوم1375
  18. عبدالقار رستم باباني سيرالاكراد به تصحيح رئوف توكلي چاپ اول دوم
  19. آيت‌الله شيخ محمد مردوخ. تاريخ مردوخ چاپ اول 1308 شمسي 
  20. كلوديوس جيمس ريچ. سفرنامه‌ي ريچ سال 1820ميلادي (1235قمري) ترجمه‌ي محمد محمدباقي
  21. هيأت مؤلفين: محمد مهريار، شاميل فتح الله يف، فرهاد فخاري تهراني و بهرام قديري. اسناد تصويري شهرهاي ايران. ميراث فرهنگي
  22. ميرزاعبدالله رونق - حديقه امان‌اللهي به تصحيح خيام‌پور تبريز
  23. دهخدا- فرهنگ دهخدا
  24. گ.ب.آكوپف (هاكوپيان) - كردان گوران و مسئله‌ي كرد در تركيه - ترجمه‌ي سيروس ايزدي
  25. امين زكي بيگ - زبده‌ي كرد و كردستان. ترجمه‌ي يدالله روشن اردلان
  26. شيرين اردلان - خاندان كرد اردلان
  27. بابا مردوخ روحاني - مشاهير كرد جلد اول و دوم و سوم
  28. خاندان كرد اردلان - شيرين اردلان
  29. ويلم فلور ديوان و قشون در عصر صفويه
  30. رز بورن - نظام ايالات در دوره‌ي صفويه
  31. دكترسعيد كردستاني - پزشك محبوب مردم
  32. دكتر ابراهيم زارعي مسجد و مدرسه دارالاحسان
  33. محمدشريف قاضي اردلان زبده التواريخ چاپ و تصحيح رئوف توكلي
  34. شجره‌نامه‌ي خاندان وزيري
  35. شجره‌نامه‌ي خاندان اردلان
  36. شجره‌نامه‌ي خاندان وكيل
  37. شجره‌نامه‌ي خاندان مردوخي و شيخ‌الاسلام

 

 

[1] - شرفنامه بدليسي چاپ 1373 به تصحيح محمدعباسي ص 124

[2] - مجله چيستا، شماره‌ي مقاله‌ي سيسر نوشته مينورسكي با ترجمه منصور گودرزي ص 58

[3] - يكي از نامدارترين خان‌هاي اردلان «هَلو» نام دارد كه به معناي شاهين يا عقاب بوده است.

[4] - شرح و معناي «سنه» بر گرفته از مصاحبه‌ي نگارنده با زبان‌شناس بزرگ، زنده‌ياد استاد خالد منصوري.

[5] - مصاحبه با منصور رحماني. پژوهشگر و زبان‌شناس

[6] - زه‌رينه كه‌وش

[7] - امروزه به آن «سرنووي» مي‌گويند.

[8] - تأليف مستوره به تصحيح ناصر آزادپور

[9] - تأليف علي اكبر وقايع نگار به تصحيح رئوف توكلي

[10] - تأليف ميرزاشكرالله سنندجي به تصحيح دكتر حشمت الله طبيبي

[11] - تأليف عبدالقار رستم باباني به تصحيح رئوف توكلي

[12] - تأليف آيت‌الله شيخ محمد مردوخ 

[13] - كلوديوس جيمس ريچ اهل انگلستان كه در سال 1820ميلادي (1235قمري) از سليمانيه به سوي شيراز حركت كرد و در بين راه از  سنه و بانه ديدن كرد و مشاهدات ارزشمند خود را از شهر سنه و بانه در سفرنامه‌اش نوشته است.

[14] - هيأت مؤلفين: محمد مهريار، شاميل فتح الله يف، فرهاد فخاري تهراني و بهرام قديري

[15] - در اصل كلمه‌ي «نارين قلعه» آمده است كه اصلاً چنين اسمي وجود نداشته است بلكه اشتباه املايي با رسم الخط روسي از كلمه‌ي ناوين‌قلا (داخل قلعه) است. اين واژه بعدها مختصر شده و به «ناوقلا» بدل شده است.

[16] - حديقه ناصريه. علي‌اكبر وقايع نگار ص31

[17] - البته اين به معناي انكار فضاي مسقف هشتي و وجود حياط و قسمت اندروني در خانه‌هاي اعياني نيست. 

[18] - اين رودخانه فصلي بود. در ايام بهاري و يا باراني كه آب از ارتفاعات آبيدر سرازير مي‌شد، آب در آن جاري مي‌شد.گاهي نيز سيل‌خيز مي‌گرديد. اين رودخانه سال‌هاست كه در يك كانال بتوني بزرگ جريان دارد و رويش را پوشانده‌اند و در حال حاضر بلوار كردستان بر روي اين كانال احداث شده است. روايت‌ها درباره‌ي نام اين رودخانه زياد است. مي‌گويند چون از ميان شهر مي‌گذشت به ناوبروان مسمي شد. يعني رودخانه‌اي كه از وسط عبور مي‌كند. (ميان دو محله‌ي قلعه و قطار چيان). آيت الله مردوخ دو روايت ديگر را در كتاب خود نقل مي‌كند: ميامروان (ميان امرودان) يا ميابروان (ميان درو ابرو). ناگفته نماند كه در بالادست اين رودخانه به سمت كوه آبيدر، انبوهي درخت بِه قرار داشت كه مردم به آن قسمت، چَم‌دره بيان (رود دره‌ي درختان به) مي‌گفتند.

[19] - قلعه واژه‌اي تركي است كه از دوره‌ي مغول‌ها رايج شد و در دوره‌ي صفويه رواج كامل يافت. پيش از آن واژه‌هاي «دژ» و «برج» رايج بود.

[20] - برابر توضيحات ضميمه‌ي نقشه‌ي ستوان ئوگرانوويچ، مردم در آن زمان به اين محله «ناوين قلا» مي‌گفته‌اند.

[21] - بايد گفت اين نامگذاري‌ها از همان ابتدا صورت نگرفته است بلكه با گذشت زمان و به نسبت تغييرات ايجاد شده و هويدا شدن هويت كاربردي آنها، هر يك نام تثبيت شده‌اي پيدا كرده‌اند و به گونه‌اي كه برخي از نام‌ها، در چند مرحله دچار دگرگوني شده‌اند.

[22] - نام اين چهار دروازه در سير الاكراد. تأليف عبدالقادر بن رستم باباني ص191 آمده است.

[23] - سيرالاكراد ص190

[24] - تحفه‌ي ناصري ص17

[25] - روايت ديگري در اين باره وجود دارد كه ذكر آن خالي از لطف نيست: جورآباد را از كلمه‌ي جُور به معناي سازگاري و همجوش بودن دانسته‌اند بدين مفهوم كه عده‌اي همجوش و سازگار كه با هم  جور بوده‌اند، اين محله را تشكيل داده‌اند .

[26] - در نظام سربازي و قشون قديمي دو دسته سرباز وجود داشت. دسته‌اي از سربازان سواره و پياده كه اكثريت غالب را تشكيل مي‌داده‌اند، در ايلات و عشاير خود زندگي مي‌كردند و بر حسب جنگ‌هاي پيش‌آمده، فراخوان ‌شده و بلافاصله با تجهيزات خود براي جنگ بسيج و سازماندهي مي‌شدند. شماره‌ي‌ آنها 25.000 نفر تا 60.000 نفر بالغ مي‌شد. (جلد دوم تاريخ مردوخ ) دسته‌ي ديگر كه دايم مسلح بوده و شبانروز در حال آماده‌باش و پاسداري از شهر و دارالاياله بودند و شماره‌ي آنها معمولاً هزار تا دو هزار نفر بود.(سفرنامه ريچ). 

[27] - حضور اين معماران، باعث رشد معماري در شهر سنه گرديد.

[28] - شگفتا مردم سنه به آنها «گه‌وره‌كان» يا گبرها به معني زرتشتي‌ها مي‌گفتند. دليل آن هنوز روشن نيست. يحتمل پيشتر طايفه‌اي زرتشتي در اين شهر ساكن بوده‌اند كه مردم بدين جهت اقليت‌هاي مسيحي را نيز بدين نام خوانده‌اند.

[29] - اين نام در اوايل دوره‌ي پهلوي دوم  به دليل تيمسار بهارمست كه فرمانده‌ي لشكر كردستان بود، رايج شد. نام قبلي آن تپه‌ي پيرمحمد بود.

[30] - براي درك اين موضوع لازم است به اين موضوع اشاره شود كه ايران جزو كشورهاي خشك محسوب مي‌شود كه بيشتر از دو سوم آن خشك و بياباني است. قسمت اعظم باقي‌مانده، به دليل موقعيت‌ كوهستاني و جنگلي، قابليت كشاورزي فعال ندارد. در اقتصاد قديم، ميوه‌هاي حاصل از باغداري جايگاه بسيار ناچيزي داشتند. ايالت كردستان اردلان، به دليل موقعيت ممتازي كه از لحاظ زمين‌هاي مرغوب كشاورزي داشت جزو ايالت‌هاي ثروتمند و بسيار غني به حساب مي‌آمد. از اين رو مازاد بر ماليات و خراج و نياز داخلي، محصولات كشاورزي از قبيل گندم، يونجه و علوفه‌جات و گردو و خشك شده‌ي برخي ميوه‌هاي باغي از قبيل گردو، هلو و زردآلو و مصنايع دستي از قبيل انواع فرش و گيوه و غيره بلافاصله براي فروش به تهران و يا ايالت‌هاي همجوار ارسال مي‌شد. حمل و نقل حجم عظيمي از اين توليدات، مستلزم وجود چارپايان انبوهي بود كه هر لحظه توان انتقال اين محصولات را به اقصا نقاط مورد نظر داشته باشد.

[31] - روايت ديگري نيز وجود دارد كه واژه‌ي قطارچيان را مأخوذ از كلمه‌ي قاطرچي مي‌داند. تحفه‌ي ناصري ص17

[32] - فرزند صادق‌خان گروس و از رجال درجه اول قاجاري كه گاهي فرمانده‌ي قشون ايران يا والي يا پيشكار ولعيهد بوده است و در سال 1317 قمري در ماهان كرمان فوت نمود.

[33] - مرآت ظفر. صادق‌الملك ص226

[34] - علي محمد بني آدم كاشاني مشهور به شريف‌الدوله‌ي قصاب

[35] - ساكن كردن عشاير كوچ‌رو در يك نقطه‌ي مشخص و جلوگيري از ئيلاق و قشلاق كردن آنها.

[36] - از اميران خونريز و بسيار خشن پهلوي اول كه به مدارج بالاي نظامي رسيد.

[37] - اين حرفه تا به آن روز در اختيار برخي از گله‌دارهاي محله‌ي قطارچيان بود.

[38] -تاريخ مستوره. ص112

[39] - روايت‌هاي ضعيفي وجود دارد كه معتقد است محله‌ي پير محمد از 150سال پيش مسكوني بوده است. تحقيق ميداني و بررسي خانه‌هاي قديمي اين محله، خلاف اين موضوع را اثبات مي‌كند. تصور مي شود كه احتمالاً در دوره‌هاي پيش‌تر، خانه‌هايي محدود و اندك در اين قسمت وجود داشته است.

[40] - آواشناسي و دستور زبان كردي . زنده ياد دكتر علي رخزادي ص 35 

[41] - افت شديد جمعيت در اين دوره به دليل هجوم روس‌ها در جنگ جهاني اول و مرگ و مير و مهاجرت مردم سنه بر اثر قحطي و كمبود غذا به وجود آمد. 

[42] - بابا مردوخ‌روحاني جلد سوم مشاهير كرد امراي اردلان

 

مشاهده فیلم مستند تاریخ سنندج به کارگردانی لاوان حسینی


وجه تسميه‌ي سنندج محله‌هاي چهارگانه‌ي سنه محله‌ي بازار سنندج محله‌هاي بازار و آغه زمان سنندج تأسيس شهر «سنه» تاریخ تأسيس شهر سنندج قدمت شهر «سنه» قدمت شهر سنندج درباره‌ي واژه‌ي سنه واژه‌ي «سنه» قلعه‌ي حسن‌آباد سنندج قلعه‌ي حسن‌آباد امان‌الله‌خان بزرگ اردلان اهداف نامگذاری روز سنندج محله‌ي قطارچيان محله‌ي قطارچيان سنه محله‌ي قطارچيان سنندج محله‌ي بازار – (آغه زمان): محله‌ي بازار – (آغه زمان) محله‌ي جَورآوا (جورآباد – جبرآباد) محله‌ي جَورآوا (جورآباد – جبرآباد)سنندج - محله‌ي قَلا (قلعه) - محله‌ي قَلا (قلعه) سنه - محله‌ي قَلا (قلعه)سنندج مردم سنه مردم سنندج مشايخ و خليفه‌هاي بزرگ مشايخ و خليفه‌هاي بزرگ سنندج خان‌هاي اردلان وكيل‌های سنندج وزيري‌ها سنندج زبان مردم سنندج آداب و رسوم مردم سنه آداب و رسوم مردم سنندج. جمال احمدی آیین لاوان حسینی فیلم مستند سنندج سلیمان خان اردلان تاریخ سنندج تاریخچه سنندج تاریخ سنه محله های سنندج خانواده های سنندج
هشدار! کاربر گرامی برای ثبت نظر ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
عضویت ورود به حساب کاربری

جدید ترین ها

آلبوم ژورنال نوزاد

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/10/06

عکس های تم کریسمس سال ۲۰۲۲ عکسخانه سنندج

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/09/24

بهترین آتلیه عروس در سنندج!

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/08/26

جذاب ترین عکس های نوزادی

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/08/25

پربازدید ترین ها

آلبوم ژورنال نوزاد

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/10/06

عکس های تم کریسمس سال ۲۰۲۲ عکسخانه سنندج

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/09/24

بهترین آتلیه عروس در سنندج!

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/08/26

جذاب ترین عکس های نوزادی

زمان تقریبی مطالعه 5 دقیقه 1401/08/25